the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۲ بهمن ۸, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بزرگِ تکنوکرات

من تا حالا فقط دو جا دیده بودم که از ضمیرِ جمع به جای مفرد استفاده بشه:

یکی در قرآن از زبانِ خداوند:

«نحن اقرب اليه من حبل الوريد» یعنی «ما از از رگِ گردن به شما نزدیک‌تریم»

یکی هم از زبانِ پادشاهان:

ما امروز بوقلمون میل نداریم

اما امروز یادم افتاد که دانش‌آموزان در مدرسه هم از هم‌این ادبیات استفاده می‌کنند:

- [معلم] کی می‌تونه جوابِ این سوال رُ بده؟
- [یکی از دانش‌آموزان] ما بگیم؟

- شما از کلاس برو بیرون
- ما آقا؟

من فکر می‌کنم این ادبیات توسطِ فرقه‌های فراماسونری و از اواخرِ دهه‌ی بیست در مدرسه‌های ایران رواج داده شده. مروری بر کتاب‌های تاریخی از جمله کتابِ «چپِ نقدگرا در حوزه‌ی قدرت پس از تاریخِ مشروطه» نوشته‌ی دکتر ناصر فرزان (از تئوریسین‌های بزرگِ تکنوکرات) و چندین کتابِ دیگه در همین زمینه حرفِ من رُ به خوبی تایید می‌کنه.

محصولِ ۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دردهای قدیس

از دردهایی که یه دفعه ناپدید می‌شن می‌ترسم. درست لحظه‌ای که انتظارش رُ نداری، همه چیز تموم می‌شه؛ درد آروم می‌گیره. انگار که هیچ‌وقت هیچ چیزی در کار نبوده. با خودت فکر می‌کنی مُرده‌ای. بعد که می‌فهمی هنوز همه چیز تموم نشده، فکر می‌کنی شاید یک قدیس باشی. یه قدیس مثلِ مادر ترزا. خودت که درد نمی‌کشی هیچ، دردِ بقیه رُ هم آروم می‌کنی، شفا می‌دی. فکر می‌کنی وقتی بمیری برات یه آرامگاه می‌سازن که هر روز به تعدادِ شفادهنده‌ترین امام‌زاده‌ی شهر بازدید کنند داره. هر کسی از راه می‌رسه ناخودآگاه زانو می‌زنه؛ زانو می‌زنه و از تو طلبِ بخشش و اگر بیمار داشته باشه، شفا می‌کنه. تو هم شفا می‌دی. شفا می‌دی و توی روح و قلبِ آدم‌ها لونه می‌کنی. همه‌جا یک تصویر از شمایلی که بیش‌ترین شباهت رُ به تو داره، روی تاقِ پنجره‌ها، دیوارِ مساجد و گوشه‌ی معابد گذاشته می‌شه. آدم‌ها صبح که از خواب بیدار می‌شن و شب قبل از این‌که به‌خواب برن، با نگاه کردن به عکسِ تو خیال‌شون راحت می‌شه. اون‌قدر راحت که وقتی به‌خواب می‌رن، با این‌که ممکنه خیلی درد داشته باشن، یه لبخند گوشه‌ی لب‌شون می‌شینه، لبخندی که از تصورِ لحظه‌ی دیدار با خدا هم تا به‌حال روی لب‌های کسی ننشسته. قدیس بودن سخته و برای کسی که نمی‌دونه این قداست رُ از کجا آورده سخت‌تر. وقتی به این‌که ممکنه یک قدیس باشم فکر می‌کنم تصویر نامفهومی روی دیوار جلوی چشمان‌ام شکل می‌گیره. تصویرِ مبهمی از یک پیرزن که خنده‌ی احمقانه‌ای بر لب داره.

محصولِ ۱۳۹۲ دی ۲۵, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

گرایش‌های کَه کِشانی

داشتم با خودم فکر کردم که شاید تعدادِ روزنامه‌ها با گرایش‌های مختلف بتونه نشون‌دهنده‌ی گرایشِ فکریِ مردم در جامعه باشه. مثلن چرا هیچ‌وقت شبیهِ روزنامه‌ی کهکشان ده تا روزنامه‌ی دیگه هم چاپ نمی‌شه؟ چون خریدار نداره. همین روزنامه‌ی کهکشان اگر پشتوانه‌ی مالی نداشت شاید یه روز هم دوام پیدا نمی‌کرد. اما به نظرم نتیجه‌گیری‌ام رُ باید کمی محدودتر کنم. یعنی از تعدادِ روزنامه‌ها فقط می‌شه در موردِ گرایشِ فکریِ روزنامه‌خوان‌های جامعه نتیجه‌گیری کرد. خیلی از افرادِ جامعه‌ی ما روزنامه‌خوان نیستند ولی از نظرِ فکری با روزنامه‌های کم‌شمار هم‌اندیش هستند. درواقع خیلی از مخاطبانِ روزنامه‌هایی شبیهِ کهکشان هیچ‌وقت روزنامه نمی‌خونن. و شاید به همین خاطر هم هست که نیازی به انتشارِ چنین روزنامه‌هایی نیست. حقیقتن لزومِ چاپِ این روزنامه‌ها برای من زیاد روشن نیست. هدف از چاپِ روزنامه رسوندنِ یک پیامِ خاص به اقشارِ جامعه و هم‌سو کردنِ اون‌ها با یک فکر و اندیشه است. خب وقتی بیش‌تر افرادِ جامعه با من هم‌اندیش هستند، من چرا باید تلاش کنم با چاپِ روزنامه روی فکر و اندیشه‌ی اون‌ها اثر بگذارم؟ به‌نظرِ من هزینه‌ای که صرفِ چاپِ روزنامه‌هایی شبیهِ کهکشان می‌شه باید صرفِ افزایش فرهنگ و آگاهی ِ مردم در جامعه بشه. اگر این اتفاق بیافته عده‌ی زیادی از مردم سوادِ درست حسابی پیدا می‌کنند و کهکشان‌خون می‌شن. بعدش می‌فهمند که با حرف‌های کهکشان هم‌اندیش هستند. بعدش دیگه کهکشان نمی‌خرند چون موافق‌اند با حرف‌هاش. بعد هم کهکشان تعطیل می‌شه و دیگه چاپ نمی‌شه.

محصولِ ۱۳۹۲ دی ۱۷, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بُت‌هایی که بُت می‌سازند

بعضی آدم‌ها برای من بُت هستند. ویژگیِ مهمِ این بُت‌ها این است که به هر کس و هر چیزی که رو می‌کنند از آن چیز هم برای من بُت می‌سازند. این بُت‌سازی برای من اما همیشه با حسادت همراه بوده. همیشه نسبت به بُت‌های جدید احساسِ نفرت داشته‌ام! از خودم می‌پرسم، چه چیزی در این بُت بوده که او را شایسته‌ی پرستیده شدن از سوی بُتِ من کرده؟ لعنت به تو ای بُت! لعنت به وجودِ تو که بُت‌ام را به خود مشغول کرده‌ای! تبر برمی‌دارم اما دست‌ام از آن‌هایی که بُتِ من می‌پرستد کوتاه است. ای کاش من بُتِ تو بودم. از من بُتی بساز. به سوی من بیا، مرا نیز شایسته‌ی پرستش ِ خود گردان...

محصولِ ۱۳۹۲ دی ۱۶, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب

یه صدایی توی مغزم شنیدم که فکر کردم همه‌ی موانعِ فیزیکی برداشته شده‌اند. نمی‌فهمیدم یعنی چی ولی امتحان کردم. خواستم از توی دیوار رد بشم، رد شدم و رفتم بیرون. یادم اومد که قبلن چند بار توی خواب پرواز کرده‌ام، گفتم شاید الان هم بتونم. خودم رُ پرت کردم، تا نزدیکی‌های زمین رفتم اما تونستم توی هوا شناور بشم. می‌ترسیدم هر لحظه بخورم زمین. فکر می‌کردم باید بیش‌تر تمرین کنم تا بتونم ارتفاع بگیرم. همه‌اش هم فکر می‌کردم که بیدارم و توی بیداریه که دارم پرواز می‌کنم. برای همین یه کم سخت‌تر از گذشته و با و ترسِ بیش‌تری همراه بود.

محصولِ ۱۳۹۲ دی ۲, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

درجه‌ی اندوهگنان

» به نظرِ من قوانینی در این دنیا وجود داره که به دلیلِ این‌که تکرارپذیر نیستند یا بسامدِ تکرارشون خیلی کمه، علوم تجربی از دست‌یابی به اون‌ها عاجزند. مثلن فرض کنید یکی از قوانین این باشه که هر کس در ده هزارمُین روز از زندگی‌ش پسته بخوره میگرن می‌گیره. خب اگر کسی از این قانون یا قانون‌های شبیهِ این آگاهی داشته باشه همیشه حواس‌اش هست توی ده‌هزارمُین روزِ زندگی‌ش پسته نخوره. ولی هیچ‌کدوم از ما (هیچ‌کدوم از کسانی که من می‌شناسم) از این قوانین آگاهی نداریم. همیشه و هر روز اتفاقاتی برامون می‌افته که خیلی راحت می‌شده جلوشون گرفته بشه، اما به قضا و قدر نسبت‌شون می‌دیم.

» توی زبانِ فارسی خیلی وقت‌ها برای این‌که گفتنِ واژه‌ها راه آحت‌تر بشه اون‌ها رُ به‌صورتِ خلاصه بیان می‌کنند. مثلن به «راه آهن» می‌گن «راهَن». یا مثلن به «راه آحت» می‌گن «راحت». از این دست مثال‌ها خیلی زیاده.

» برگرفته از کتابِ کیمیای سعادت:
یزید بن مذعور گوید اوزاعی را به‌خواب دیدم، گفتم: «مرا خبر ده از عملی که به‌تر است تا بدان تقرب کنم». گفت: «هیچ درجه بلندتر از درجه‌ی عالمان ندیدم و از آن بگذشته‌تر درجه‌ی اندوهگنان». و این یزید مردی پیر بود، پس از آن همیشه می‌گریستی تا فرمان یافت، چشم تاریک شده.

محصولِ ۱۳۹۲ آذر ۱۲, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

همه از خداییم

من تا حالا آگهی ترحیم ِ خارجی‌ها رُ ندیده بودم. ولی چند روز پیش یکی به دست‌ام رسید. یه ترجمه هم براش نوشتم:

Dear Residents:

The family of XXX are sorry to inform you that our coworker and friend Henry, passed away Tuesday November 26th. We will be hosting a celebration of life on December 31st at 2pm, in the XXX Apts activity room.

On Tuesday December 3rd from 3-5pm there is an opportunity for you to come down and share memories with neighbors and have coffee in the XXX Activity Room.

While we understand there may be questions we do not have any other information to share with you at this time.

Sincerely,
XXX Staff

همه از خداییم، به سوی او می‌رویم
ساکنین عزیز

خانواده‌ی XXX با کمال تاسف به آگاهی ِ شما می‌رساند که دوست و همکار عزیزمان Henry روز سه‌شنبه ۲۶ نوامبر درگذشت. به همین مناسبت مراسم بزرگداشتی روز ۳۱ دسامبر ساعت ۲ بعد از ظهر در سالنِ همایشِ مجتمع ِ XXX برگزار خواهد شد.

در روز سه‌شنبه سوم دسامبر از ساعت ۳ تا ۵ بعد از ظهر، فرصتی فراهم است تا گرد هم آیید و خاطرات‌تان را با همسایگان در میان بگذارید و در سالن همایش XXX قهوه بنوشید.

با این‌که می‌دانیم ممکن است پرسش‌هایی داشته باشید، هم اکنون اطلاعات بیش‌تری برای این‌که با شما در میان بگذاریم نداریم.

ارادتمند
کارکنان XXX

همون‌طور که می‌بینید خارجی‌ها به جای این‌که دور هم جمع بشن و برای رفتگان فاتحه بفرستند، برای درگذشت‌گان‌شون خاطره می‌فرستند، باشد که روح‌شان آرام گیرد.

حلال‌زاده

- حرام‌زاده‌ای
- چرا؟
- در موردت صُحبت نمی‌کردیم
- چه عرض کنم!

محصولِ ۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

در میوه فروشی

با دست شروع می‌کنم به دست‌چین کردن ِ انارها. فروشنده که لهجه‌ی کردی ِ غلیظی دارد خودش را می‌رساند و می‌گوید:
- این‌ها در هم است. اگر می‌خواهی جدا کنی برو توی مغازه.
- انارها چنده؟ (قیمتِ انارها بزرگ روی یک کاغذ بالای‌شان نوشته شده)
- (فروشنده زیر چشمی به قیمت نگاه می‌کند و می‌گوید) ۳۹۰۰ تومان
- اون‌هایی که توی مغازه هستند چند هستند؟
- ۴۵۰۰ تومان
- اون‌هایی که توی مغازه هستند فرق‌شون با این‌هایی که بیرون هستند چیه؟
- اون‌ها سوا کردنی هستند، ولی این‌ها در هم هستند.
- اون‌ها کیفیت‌شون به‌تره؟
- نه
- این‌هایی که بیرون هستند کیفیت‌شون به‌تره؟
- نه کیفیتِ هر دوشون یکیه
- یعنی اون‌هایی که تو هستند فقط چون سوا کردنی هستند گرون‌تر هستند؟
- آره
- پس بریم از انارهای توی مغازه یک کیلو در هم به‌م بده. در هم کیلویی ۳۹۰۰
- نمی‌شه. اون‌ها سوا کردنی هستند. در هم این‌هایی هستند که بیرون گذاشتیم.

محصولِ ۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

مرغ دریایی

امروز توی این شهر ِ پُر از آدم‌هایی که صبح با عجله از کنار ِ هم رد می‌شن و وقتی تن‌شون به تن ِ هم می‌خوره بدون ِ این‌که حرفی بزنند فقط زیر ِ چشم نگاهی به هم می‌اندازند، مرغ ِ دریایی دیدم. آره! مرغ ِ دریایی!
از روی پُلی که از روی یکی از رودخونه‌های شهر رد شده، رد می‌شدم که سایه‌ی پروازش رُ روی زمین دیدم. بال‌های بزرگی داشت. به بالا نگاه کردم، سفید بود. اول فکر کردم کبوتره، اما خیلی بزرگ بود. نوکِ بلندی داشت. یکی نبود. چند تا بودند و در طول و بالای رودخونه‌ای که توش جز فاضلاب و بعضی وقت‌ها هم آبِ بارون چیزی جریان نداره پرواز می‌کردند. احساس ِ عجیبی بود. هم شگفتی، هم ترس. هنوز هم فکر می‌کنم شاید خواب دیده‌ام یا اشتباه کرده‌ام. ترس‌ام از پرواز ِ پرنده‌هایی به این زیبایی بالای این آب و شهر ِ کثیف بود. از این‌که هیچ‌کس به مرغ‌هایی دریایی نگاه نمی‌کرد می‌ترسیدم.

مطلب ویژه

فالون دافا

«فالون دافا»، به «فالون گونگ» نیز معروف است. روشی معنوی است که بخشی از زندگی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شده است. ریشه در مدرسه بودا دارد. ا...

counter.dev

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

Powered By Blogger

Google Reader

Add to Google
با پشتیبانی Blogger.