the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

مرغ دریایی

امروز توی این شهر ِ پُر از آدم‌هایی که صبح با عجله از کنار ِ هم رد می‌شن و وقتی تن‌شون به تن ِ هم می‌خوره بدون ِ این‌که حرفی بزنند فقط زیر ِ چشم نگاهی به هم می‌اندازند، مرغ ِ دریایی دیدم. آره! مرغ ِ دریایی!
از روی پُلی که از روی یکی از رودخونه‌های شهر رد شده، رد می‌شدم که سایه‌ی پروازش رُ روی زمین دیدم. بال‌های بزرگی داشت. به بالا نگاه کردم، سفید بود. اول فکر کردم کبوتره، اما خیلی بزرگ بود. نوکِ بلندی داشت. یکی نبود. چند تا بودند و در طول و بالای رودخونه‌ای که توش جز فاضلاب و بعضی وقت‌ها هم آبِ بارون چیزی جریان نداره پرواز می‌کردند. احساس ِ عجیبی بود. هم شگفتی، هم ترس. هنوز هم فکر می‌کنم شاید خواب دیده‌ام یا اشتباه کرده‌ام. ترس‌ام از پرواز ِ پرنده‌هایی به این زیبایی بالای این آب و شهر ِ کثیف بود. از این‌که هیچ‌کس به مرغ‌هایی دریایی نگاه نمی‌کرد می‌ترسیدم.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.