دوباره بایست، دوباره راه برو
» این روسها خیلی آدمهای جالبی هستند. زمانی که تحریمهای سازمان ملل علیه ایران تصویب میشد میتونستند وتو کنند، و نکردند. الان هم دوست و برادر و متحدِ ما هستند. ما هم خیلی کشور جالبی هستیم.
» امروز یه سخنرانی از رفسنجانی دیدم، به «برابر» میگفت «مقابل». مثلن میگفت قیمتها نسبت به چند سال پیش «دو مقابل، سه مقابل بیشتر شده». خیلی جالب بود. فهمیدم که کرمانیها به «برابر» میگن «مقابل».
» مامانبزرگام دو سه سالِ آخر زندگیاش خونه نشین شده بود و دیگه نمیتونست راه بره. چند وقته همهاش خواب میبینم که خوب شده و راه میره. همیشه هم توی یک جایی شبیه مهمونی میبینماش. بعد که از خواب پا میشم یادم میافته همین چند وقتِ پیش از دنیا رفت. ناراحتیام از اینه که چرا تا وقتی زنده بود دوباره راه نرفت. خیلی زود زمینگیر شد. الان خالهام هم همینجوری شده و دیگه راه نمیره. همیشه منتظرم یه روز ببینم خالهام دوباره داره راه میره. دختر خالهام هم... [باور] رُ برای دختر خالهام نوشته بودم.