محدودیتِ خیال
چند روز پیش فیلمی دیدم از یک پرندهی مصنوعی که بال میزد و به پرواز در میآومد و از راهِ دور هم کنترل میشد. با خودم فکر کردم خیلی خوبه که بشر تونسته یک پرندهی فلزی که بال میزنه و پرواز میکنه بسازه، اما آیا اگر پرندههای واقعی توی آسمون وجود نداشتند و پرواز نمیکردند، باز هم ایدهی ساختِ چنین پرندهای به ذهن انسان میرسید؟ اگر هیچ موجودِ پرندهای در اطرافِ ما وجود نداشت، باز هم امکان داشت که ما فکرِ پرواز به سَرِمون بزنه و هواپیما اختراع بشه؟ و آیا امکان داره انسان به چیزی فکر کنه که تا بهحال با حواسِ پنجگانهاش درک نکرده؟ آیا خیالِ انسان دارای محدودیته؟ مثلن اگر به فیلمهایی که موجوداتِ فضایی در اونها بهتصویر کشده شدهاند دقت کنید میبینید که در همهی اونها موجودات فضایی تقریبن شبیهِ انسان یا حیوانات بهتصویر کشیده شدهاند. چرا؟ شاید به این خاطر که به چیزی غیر از انسان و حیوان و ترکیبِ انسان و حیوان نمیتونیم فکر کنیم.
بهعنوانِ یک مثالِ دیگه: بعضی از حیوانات میتونن نور مادونقرمز رو ببینند، اما انسان چنین تواناییای نداره. برای همین ما هیچ درکی از اینکه نور فروسرخ چهشکلی دیده میشه نداریم. درسته که دوربینها مادون قرمز وجود دارند، اما اونها هم اطلاعاتشون رُ با رنگِ قرمز به ما نشون میدن تا برامون قابل درک باشه.
من با کمی جستوجو متوجه شدم که دکارت هم قبلن به این موضوع پرداخته. از نظر دکارت، همهی تصوراتِ انسان برپایهی چیزهاییه که قبلن تجربه کرده. یعنی برای تصور کردنِ گرگی که ششتا پنجه داره، باید یک گرگ با پنج پنجه تصور کنیم و یکی هم خودمون به پنجهها اضافه کنیم. یا اگر بخواهیم یک گربهی پرنده تصور کنیم، باید تصوری که از گربه داریم رو با تصویری که از موجوداتِ پرنده داریم ترکیب کنیم. دکارت با همین روش وجودِ خدا رُ هم اثبات میکنه. از نظر دکارت امکان نداره یک موجودِ ناقص بتونه یک موجودِ کامل رُ تصور کنه، مگر اینکه یک موجودِ کامل خارج از موجودِ ناقص وجود داشته باشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون