the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آویزان از ناکجا

وقتی‌ از تهِ تهِ زندگی‌ات چیزی در نمی‌آید، وقتی‌ به خودت می‌آیی می‌بینی‌ آویزانی، آویزان از هیچ، و دست انداخته‌ای بر حوالی ِ پوچی، حتا از به پایان رساندنِ این جمله که آغاز کرده‌ای هم عاجز خواهی‌ بود. شروعی دوباره که شوخی‌ست، ناتوانی‌ حتا از پایانی ساختن، از پایان بخشیدن به این خودِ آویزان. عاجزی از آویزان شدن بر آویزانی‌ات و زدنِ آخرین ضربه بر چهارپایه‌ی لعنتی. وقتی‌ داستان زندگی‌ات را پایانی نمی‌بینی و تا چشم کار می‌کند تکرارِ حلقه‌های آویزانی‌ست، وقتی‌ حتا چگونه مردن‌ات را راهی‌ نمی‌بینی، سینما آغاز می‌شود. آنقدر تماشا می‌کنی‌ تا در نقشی‌ ادامه یابی‌، یا چشمهایت را ببندی و پایان‌ات را بسپاری به‌دستِ او که برایش جرات و جسارتِ از این آویزانی رها شدن، مانده است. چشم بر تمامیِ هراس‌ات می‌بندی و خیال می‌کنی‌ کسی‌ نقش‌ات را به عهده گرفته است، کسی‌ بقیه‌ی این خاکستریِ زندگی‌ات را اجاره کرده است، لبخندی از رضایت خواهی‌ زد و آرزو می‌کنی‌ هیچ‌گاه تماشا تمام نشود، آرزو می‌کنی‌ قبل از تیتراژ پایانی تمام شوی، و دیگر هیچ‌وقت چشمانت نیافتد به این خودِ خودت که به تماشا نشسته بود. به تماشای او که ساعتی‌ زندگی‌ات را اجاره کرده تا به نحو بهتری، که نه، حتی به هر نحوی از آن استفاده کند، زندگی‌‌ای که افتاده است به شمارش نفسهایش ...

۱ نظر:

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.