the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۰ فروردین ۳, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ساعت‌ها برای که به صدا در می‌آیند

شاید تا حالا دیده باشید از این آدم‌هایی که خیلی کار برای انجام دادن دارند ولی فکر می‌کنند وقت کم دارند. مثلن آدم‌هایی که علاقه‌ی شدیدی به کتاب خوندن دارند و آرزو می‌کنند که کاش شبانه روز به جای ۲۴ ساعت ۴۸ ساعت بود که کتاب‌های بیش‌تری می‌تونستند بخونند.
من دو تا نکته‌ی کوچیک در این مورد به عزیزانی که دوست دارند شبانه‌روز بلندتر بود عرض می‌کنم. (البته این دو تا نکته بدیهی هستند)

اول این‌که فرض کنید عمر انسان ۴۸ ساعت بود. با این فرض چه فرقی می‌کرد که شبانه روز ۴۸ ساعت باشه یا ۲۴ ساعت؟
خب با همین نکته‌ی اول معلوم شد که باید طرز آرزو کردن‌مون فرق کنه. مثلن به جای این‌که آرزو کنیم شبانه‌روز به‌جای ۲۴ ساعت ۴۸ ساعت بود، به‌تره آرزو کنیم ما به‌جای ۴۸ ساعت مثلن ۱۰۰ ساعت عمر می‌کردیم که بیش‌تر کتاب بخونیم.

نکته‌ی دوم این‌که خب مثلن چه فرقی می‌کنه ما به جای ۴۸ ساعت ۱۰۰ ساعت عمر کنیم؟ همین الان‌اش مگه این‌جوری نیست؟ ما همین الان داریم به جای ۲۰ ساعت ۴۸ ساعت عمر می‌کنیم. بس نیست؟ اگر ۱۰۰ ساعت هم عمر می‌کردیم دوست داشتید ۲۰۰ ساعت عمر کنیم؟ که چی آخه؟ آروزهای بی‌هوده تا کی!

به جای این کارها، حالا که می‌دونیم داریم به جای ۲۰ ساعت ۴۸ ساعت عمر می‌کنیم، حالا که می‌دونیم این همه وقت اضافه داریم، به‌تر نیست دیگه به این چیزها فکر نکنیم؟
صبح قشنگ تا ساعت ۱۱ بخوابید... بعد پاشید یه آبی به سر و روتون بزنید. یه لباس مرتب بپوشید. برید پایین منتظر مینی‌بوس بمونید تا بیاد شما رُ برسونه به رستورانی جایی. بعد قشنگ برید اون‌جا یه دلِ سیر از غذا در بیارید، یه گپی با دوستان‌تون بزنید تا ساعت بشه دو. بعد دوباره با همون مینی‌بوس برگردید همون جایی که صبح از خواب بیدار شده بودید، بگیرید بخوابید تا ساعت ۸ شب. ساعت ۸ پاشید قشنگ یه تن ماهی یا کنسرو لوبیا باز کنید با نون لواش و گوجه و خیارشور بخورید. ولی زود نخوابید دوباره. قبل‌اش برید بیرون توی محوطه یه قدم بزنید بین درخت‌ها. برید توی بیابون آتیش درست کنید برای خودتون. یه نم بارون هم می‌آد. حالا اگر تنها رفتید که چه به‌تر. تنها بشینید کنار آتیش تا ساعت دو سه‌ی صبح. بعد دیگه برید با خیالِ راحت توی تخت گرم و نرم‌تون بگیرید بخوابید تا.... فردا صبح ساعت ۱۱.
آخه من نمی‌فهمم چرا شبانه‌روز باید به جای ۲۴ ساعت ۴۸ ساعت باشه وقتی همین ۲۴ ساعت هم اضافه داره ته‌اش

دوستان!
من امروز با یک مثال خیلی ساده به شما نشون دادم که تعداد ساعت‌هایی که انسان عمر می‌کنه چه‌قدر بی‌اهمیته
از این مثال‌ها خیلی زیاده. فقط کافیه کمی فکر کنیم. ما به هر چیزی فکر کنیم به بی‌اهمیت بودن‌اش پی می‌بریم. برای همین به‌تره به چیزهایی که دوست داریم زیاد فکر نکنیم. فکر کنیم، ولی زیاد فکر نکنیم.

۲ نظر:

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.