the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ آذر ۳, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دوچرخه سواری

kspin امروز به‌ام زنگ زد گفت برو ببین چی نوشتم تو وبلاگ‌ام. رفتم دیدم توی یه بازی [شرکت کرده] که هر کی باید خاطره‌ی خودش رُ از دوچرخه‌سواری بنویسه. k آخر پست‌اش به‌صورت غیر مستقیم از من هم خواسته که توی این بازی شرکت کنم.

خب، می‌دونی k، من دقیقن یادم نمی‌آد اولین باری که سوار دوچرخه شدم چه‌جوری بود. بابای من هم مثل مامان تو همیشه یه دوربین همراش نبود که یه عکس ازم بگیره. من یه دوچرخه داشتم که چرخ جلویی‌اش سفید بود و چرخ عقبی‌اش سیاه بود. برای همین همه من رُ مسخره می‌کردند. مامان‌ام هم کسایی که دوچرخه‌ام رُ مسخره می‌کردند مسخره می‌کرد. اما من به مامانم می‌گفتم کاری‌شون نداشته باش برام مهم نیست چی می‌گن. اما واقعن برام مهم بود. برای این‌که مامان‌ام ناراحت نشه می‌گفتم برام مهم نیست.
یه دفه با سرعت از یه سربالایی پایین می‌اومدم، اما ترمز نمی‌گرفت هر کاری می‌کردم. با پام هم نمی‌تونستم دوچرخه رُ نگه دارم. داشتم با سرعت می‌رفتم توی یه ماشین. اما وقتی به ماشین رسیدم سر دوچرخه پیچید و کنار ماشین خوردم زمین. بلند شدم خودم رُ تمیز کردم. به راننده گفتم ببخشید و رفتم. اون راننده حالا خیلی وقته که مُرده. شما هم اگر فکر می‌کنید دعوت هستید دعوت هستید

So what are your bike memories? I’m not going to tag anyone, but it’s to promote a good cause, so come on and share some stories with me! And don’t worry, you don’t need to add the embarrassing photos if you don’t want to!

۱ نظر:

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.