دوچرخه سواری
kspin امروز بهام زنگ زد گفت برو ببین چی نوشتم تو وبلاگام. رفتم دیدم توی یه بازی [شرکت کرده] که هر کی باید خاطرهی خودش رُ از دوچرخهسواری بنویسه. k آخر پستاش بهصورت غیر مستقیم از من هم خواسته که توی این بازی شرکت کنم.
خب، میدونی k، من دقیقن یادم نمیآد اولین باری که سوار دوچرخه شدم چهجوری بود. بابای من هم مثل مامان تو همیشه یه دوربین همراش نبود که یه عکس ازم بگیره. من یه دوچرخه داشتم که چرخ جلوییاش سفید بود و چرخ عقبیاش سیاه بود. برای همین همه من رُ مسخره میکردند. مامانام هم کسایی که دوچرخهام رُ مسخره میکردند مسخره میکرد. اما من به مامانم میگفتم کاریشون نداشته باش برام مهم نیست چی میگن. اما واقعن برام مهم بود. برای اینکه مامانام ناراحت نشه میگفتم برام مهم نیست.
یه دفه با سرعت از یه سربالایی پایین میاومدم، اما ترمز نمیگرفت هر کاری میکردم. با پام هم نمیتونستم دوچرخه رُ نگه دارم. داشتم با سرعت میرفتم توی یه ماشین. اما وقتی به ماشین رسیدم سر دوچرخه پیچید و کنار ماشین خوردم زمین. بلند شدم خودم رُ تمیز کردم. به راننده گفتم ببخشید و رفتم. اون راننده حالا خیلی وقته که مُرده. شما هم اگر فکر میکنید دعوت هستید دعوت هستید
we call it "posting burst", nice....!
پاسخحذف