حسابهای سرانگشتی
من خیلی توی مدیریتِ هزینهها موفق هستم. هر هزینهای که میخوام انجام بدم، با خودم دو دو تا چهار تا میکنم ببینم آیا راهِ جایگزینِ دیگهای برای کمتر خرج کردن وجود داره یا نه. مثلن یه شب زمستون هوا خیلی سرد بود، ما میخواستیم از یه جایی بریم یه جا دیگه. دیگران همه پیشنهاد میکردند با آژانس بریم. میگفتند اگر آدم قسمتی از راه رُ پیاده بره و بعد سوار تاکسی بشه سرما میخوره. اما من با یه حسابِ سرانگشتی متوجه شدم که اگر قسمتی از راه رُ پیاده برم و بعد سوار تاکسی بشم و سرما بخورم و دکتر برم و هزینهی ویزیتِ پزشک و داروی سرماخوردگی رُ بپردازم، در کل قیمتاش کمتر از آژانس میشه. یا یه بار توی یه فروشگاهی یه قالب دیدم برای نیمرو. شکلِ قلب بود. یه حسابِ سرانگشتی کردم، دیدم اگر دستهای خودم رُ به شکلِ قلب در بیارم و بذارم کفِ ماهیتابه توی روغن داغ و یه نفر توی دستهام تخم مرغ بشکونه و بعد بدو بدو برم بیمارستانِ سوانح سوختگی و پماد سوختگی بگیرم بمالم روی دستم، در کل هزینهاش کمتر از پولِ خریدِ اون قالب میشه. یا یه بار دیگه رفته بودیم سرزمینِ عجایب، توش یه دستگاهی بود که با چنگک باید یه عروسک رُ از بینِ شکلاتها برمیداشتیم. برداشتنِ شکلاتها راحت بود، اما برداشتنِ عروسک با چنگک راحت نبود. و هر کس میخواست عروسک رُ برداره باید بارها تلاش میکرد و کلی پول برای ژتون میداد. من همونجا یه حسابِ سرانگشتی با خودم کردم، دیدم اگر بزنم با دست شیشهی اون دستگاه رُ بشکنم و عروسک رُ از بینِ شکلاتها بردارم و فرار کنم و دستگیر بشم و ببرندم کلانتری و اونجا یه مبلغی برای آزاد شدن پرداخت کنم و بعدش برم دکتر که خورده شیشهها رُ از توی دستام در بیارن، در کل هزینهاش کمتر از این میشه که هی برم ژتون بخرم تا بالاخره بتونم عروسک رو با چنگک در بیارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون