the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۳ اسفند ۱۵, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

انقلاب

سوار اتوبوس شده بودم، بعد توی اون شلوغی یه پسری آرنج‌اش رُ محکم داشت به پشت‌ام فشار می‌داد که رد بشه بره نمی‌دونم کجا. برگشتم با عصبانیت بهش گفتم کجا داری می‌ری؟ گفت: انقلاب. جواب‌اش خیلی آروم‌ام کرد. برگشتم و دوباره به روبرو خیره شدم. دیگه دردی روی پشت‌ام احساس نمی‌کردم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.