آموزش داس و فیفا
من وقتی بچه بودم یه جایی میرفتم آموزشگاه که DOS یاد بگیرم. اون موقع هنوز3.1 Windows خیلی زیاد جا نیافتاده بود. من چون توی خونه کامپیوتر نداشتم بیشترِ وقتها میرفتم اونجا بازی میکردم. یه بازی روی دو سه تا فلاپی از یه جای گیر میآوردم میرفتم روی یکی از کامپویترها نصب میکردم و بازی میکردم. ولی به همه میگفتم دارم DOS تمرین میکنم. یه بار یکی از مالکین ِ آموزشگاه که به من شک داشت سرک کشید روی مانیتورم ببینه چه خبره ولی من یک Batch فایل باز کرده بودم و داشتم داس یاد میگرفتم. واقعن داشتم داس کار میکردم! اون لحظه از بازی اومده بودم بیرون چون فکر میکردم اگر قراره باشه کسی یه روزی به من شک کنه امروز همون روزه.
بعضی وقتها هم میرفتم بالا سرِ منشیِ آموزشگاه که یک دخترِ جوون بود میایستادم و بهش نگاه میکردم. میدونستم توی کامپیوترش فیفا داره. اون هم همیشه میگذاشت بازی کنم. من بازی میکردم و اون میرفت روی کاناپهی چرمی ِ سیاهرنگ میخوابید. میگفتم اگر کسی اومد صدام کن.
توی کلاسِ ما چند تا دختر بودند. یکیشون مسیحی بود، یا زرتشتی بود انگار. یادم نیست. ولی هیچوقت باور نداشت که یه ایرانیه. همیشه ما رُ «شما ایرانیها» خطاب میکرد. مثلن میگفت «من شنیدهام که شما ایرانیها...»
یه بار یکی از دخترها نفسنفس زنان اومد سرِ کلاس. میگفت یه مردی تا در ِ آموزشگاه تعقیباش کرده. حتا از راه پلهها هم بالا اومده بود. ولی با کیف زده بود توی سرش و مرده هم فرار کرده بود. این دختره پولدار بود. یه بار تعریف میکرد حواساش نبوده دستاش خورده به یه شیشهی عطرِ هفده هزار تومنی و همهاش خالی شده روی زمین. ولی انداخته بود تقصیر خواهرزادهاش و کلی احساسِ گناه میکرد.
عجیبترین چیزی که از این آموزشگاه یادمه اینه که مستخدمش که یه آدم ِ داغونِ حدودن سی ساله بود، وقتی توی یه دهی دبستان میرفت شوهر عمهی من معلماش بوده. اتفاقن اون موقع از شوهر عمهام هم پرسیدم. گفتم یه همچین کسی شاگردت بوده؟ گفت آره خوب یادمه. یه بار مشقاش رُ ننوشته بود. همچین کوبیدماش به دیوار و افتاد زمین که فکر کردم باید مرده باشه.
اون شاگرد زنده مونده بود اما. زنده مونده بود و حالا نه تنها مستخدم ِ یکی از معتبرترین آموزشگاههای شهر شده بود، بلکه هفتهی دیگه هم عروسیاش بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون