نیاز و مالکیت
چند وقته احساسِ مالکیت نسبت به همه چیز دارم. حالا چیزهایی که توی آسمون هستند خیلی فرقی نمیکنه مالِ من باشند یا نه. ولی احساس میکنم همهی چیزهایی که توی آسمون و زمین هستند مالِ من هستند. نه اینکه بخوام ادعای خدایی کرده باشم، نه نه اصلن! ولی من نه تنها چنین احساسی دارم، بلکه چنین ادعایی هم دارم! و این ادعا از اونجا ناشی میشه که احساس میکنم بینیاز هستم. بینیاز از همه چیز. من حتا به خدا هم نیازی ندارم؛ همونطور که خدا نیازی به من نداره.
ممکنه بگید ماشینِ بنزی که الان توی یکی از خیابونهای تهران یا نیویورک یا هر جای دیگهای پارک شده مالِ من نیست پس من نمیتونم هر وقت دلام خواست سوارش بشم و نمیتونم ادعای مالکیت بر همه چیز داشته باشم. اما دوستان! به این نکته توجه کنید که آدمی که بینیازه و بر همه چیز مالکیت داره، هیچوقت هیچ چیزی هم نمیخواد. و من هم هیچ وقت نمیخوام که سوارِ یک بنز بشم. پس هیچ اهمیتی نداره که اون بنز مالِ من باشه یا نباشه.
و ممکنه بگید که این جهان فانیه و همهی چیزهایی که من بر اونها مالکیت دارم یک روز از بین میره. اما یک نکته رُ فراموش نکنید. من آدم ِ خوبی هستم. پس بعد از مرگام میرم بهشت. و بنا به گفتهی قرآن، آدم در حالی وارد بهشت میشه که هم خودش راضیه و هم خدا ازش راضیه. و من هم تنها در صورتی با رضایت و تیبِ خاطر واردِ بهشت میشم که مالکیتِ بهشت و جهنم و هر آنچه در بالا و پایینِ اونها قرار داره به من داده بشه. در واقع اینجوری من مالکِ روزِ جزا میشم. یک مالکِ روزِ جزای راضی. روزی که تعیین میکنند کی به بهشت بره و کی به جهنم. و چه کسی جز مالکِ بهشت و جهنم بر چنین کاری توانایی داره؟ چه کسی جز مالکِ یومالدین از همه چیز بینیازه؟ حالا که نه. خیلی زوده، ولی وقتی اون روز فرا برسه، کسی شایستهتر از من برای استعانت جستن و یاری خواستن نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون