the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

داستانِ دری که رو به خیابان باز می‌شد

- آقا می‌تونم از این ور پیاده شم؟
- با احتیاط پیاده شو

- آقا می‌تونم از این ور پیاده شم؟
- اون در باز نمی‌شه!

- آقا می‌تونم از این ور پیاده شم؟
- فقط احتیاط کن

- آقا می‌تونم از این ور پیاده شم؟
- الان نه! صبر یه ذره بیام کنار

- برید پایین من می‌خوام پیاده شم! [دو نفر می‌رن پایین و من پیاده می‌شم]
- از همون در هم می‌تونستی پیاده شی!
- دو نفر با دل‌خوری برمی‌گردن توی ماشین

- برید پایین من می‌خوام پیاده شم!
- از همون در هم می‌تونی پیاده شی!
- ممنون آقای راننده! یه دنیا ممنون! یه عمر نوکری‌تون رُ می‌کنم! نمی‌دونید چه لطفی در حق‌ام کردید!

- آقا می‌تونم از این ور پیاده شم؟
- بغل رُ مواظب باش

- آقا می‌تونم از این ور پیاده شم؟
- صبر کن موتوری بره... حالا پیاده شو!

راننده، بعد از این‌که پیاده شدم و رفتم، رو به بقیه‌ی مسافرها:
یه ذره شعور نداره نباید از اون در پیاده شه!
یکی از مسافرها: درست می‌شه! درست می‌شه ایشالا! همه چی‌مون به همه چی‌مون می‌آد! ایرانی‌جماعت همینه! آقا منم بغل هرجا نگه دارید پیاده می‌شم! ببخشید پول خورد هم ندارم


[صداهای پس زمینه‌ی متن]:

صبر کن یه کم برم جلوتر تا راحت پیاده شی
...
موتوری رُ بپا!
...
آقا یه کم می‌ری جلوتر؟ در باز نمی‌شه
...
از همون طرف می‌تونی پیاده شی
...
آقا این بغل‌ها هر جا ما رُ پرت کنی پایین پیاده می‌شیم

۱ نظر:

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.