the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دیدتش

وقتی دبیرستان می‌رفتم، یه بار بالای راه‌پله‌ها ایستاده بودم و به پایین نگاه می‌کردم. یه نفر از بچه‌ها از پایین به من نگاه کرد و گفت فلان معلم اومده؟ من همه به‌اش گفتم آره مثل این‌که. یه نفر دیدتش. اونی که اون پایین ایستاده بود ازم پرسید: دیدتش؟!

حالا همیشه از اون موقع این تصویر توی ذهن‌ام باقی مونده. که من می‌گم دیدتش و اون هم از پایین می‌پرسه دیدتش؟
من اون لحظه به حرفی که زدم شک کردم. با خودم گفتم غلط حرف زدم؟ چی باید می‌گفتم پس؟ باید می‌گفتم دیدش؟ واقعن گیج شدم یه لحظه و نمی‌دونستم درست حرف زدم یا نه.

حالا چند وقتیه که فهمیده‌ام علت گیج شدنم چی بوده اون موقع. من بابام می‌گه دیدتش. اما مامانم می‌گه دیدش. اینه که از بچگی به‌صورت دوگانه بار اومدم و دچار تناقض شدم.

برای این‌که منظورم رُ به‌تر بفهمید. بابام مثلن می‌گه «می‌بینتش». اما مامانم می‌گه «می‌بینش». البته «می‌بینتش» درست‌تره چون در واقع «می‌بیندش» بوده. ولی از یه طرف هم من خودم شخصن با «می‌بینش» راحت‌تر هستم چون یه حرف حذف شده و راحت‌تر می‌شه بیانش کرد.

حدس من اینه که عده‌ای از مردم ایران به‌صورت اول و عده‌ای دیگه به‌صورت دوم حرف می‌زنند. اما حالا این‌که کیا چه‌جوری حرف می‌زنند رُ نمی‌دونم دیگه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.