the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۸ خرداد ۲۲, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

برگ و باد

شما می‌دونید باد باعثِ حرکتِ برگ‌های درخت می‌شه یا حرکتِ برگ‌های درخت باعثِ تولید باد می‌شه؟ یکی می‌گفت جاهایی که درخت نیست هم باد هست، پس شاید برگ‌های درخت عاملِ تولیدِ باد نباشند؟ شاید شن‌ها عاملِ تولیدِ بادند؟ کسی چه می‌دونه، شاید جاهایی که هم باد هست و هم درخت، باز هم شن‌ها عاملِ تولیدِ باد هستند؟
اما عده‌ای عقیده دارند که هم باد و هم درخت حاصلِ جنبشِ فکریِ انسان هستند. اگر در دلِ کسی که ذهنِ آرامی داره نگاه کنیم، نه از باد اثری هست نه از درخت.

محصولِ ۱۳۹۸ خرداد ۴, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

کیلومترِ پانزده

بیش‌ترِ تصادفای رانندگی توی ۱۵ کیلومتریِ مقصد رخ می‌ده. این مسئله چند تا دلیل داره. یکی این‌که راننده‌ها آخرهای مسیر خواب‌شون می‌آد، و با خودشون می‌گن ۱۵ کیلومتر که چیزی نیست، این ۱۵ کیلومتر رو هم با خواب‌آلودگی رانندگی می‌کنم تا برسم. یه دلیلِ دیگه‌اش اینه که بعضی‌ها عددِ ۱۵ رو که می‌بینن مغرور می‌شن، فکر می‌کنند دیگه تمومه و با خیال راحت می‌خوابن. ولی من روش‌ام یه کم فرق می‌کنه. من همیشه به سرنشینا می‌سپرم ۱۵ کیلومتریِ مقصد که رسیدیم از خواب بیدارم کنند. شکرِ خدا هیچ وقت هم حادثه‌ی بدی برامون پیش نیومده این‌جوری.

رازِ بربری

بربری یه خاصیتی داره نمی‌دونم چه‌جوری می‌پزنش که بعد از یه ساعت بیات می‌شه. اما رازِ بربری اینه که بعد از یه ساعت که بیات شد دوباره شروع می‌کنه به تازه شدن. اگر صبر داشته باشیم کمی که بگذره دوباره بربری تازه می‌شه. بیش‌ترِ مردمِ ما ولی صبرشون کمه. همین که بعد از یه ساعت می‌بینن بربری بیات شده از پنجره پرتش می‌کنن بیرون. یا اگر از این قدیمیا باشن که حرمت سرشون می‌شه بربری‌ها رو جمع می‌کنند و می‌اندازند توی سطل آشغال. بیش‌ترِ اینایی که سرشون توی آشغالاس هم دنبالِ بربریِ تازه می‌گردن، نه که از رازش خبر داشته باشند، نه، فقط نمی‌دونن چرا همه‌ی بربریای توی سطل آشغال تازه‌ان.

محصولِ ۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سیری

پیامبر در حدیثی می‌فرماید: «خوشا به حال کسانی که برای خدا گرسنه و تشنه شده‌اند. اینان در روز قیامت سیر می‌شوند.»

نمی‌دونم چرا ولی توی این حدیث از سیری به‌عنوانِ یک اتفاقِ خوب یاد شده جوری که وعده‌اش به روزه داران داده شده. حالا سوالِ من اینه، مگه سیری چیزِ خوبیه؟ همه‌ی ما شاید این تجربه رو داشته باشیم که وقتی سیر هستیم معمولن احساس بدی داریم. سنگین هستیم و اگر غذای خوشمزه‌ای ببینیم ازش بدمون می‌آد و رغبتی به خوردنش نشون نمی‌دیم. در واقع این‌جا فراموش شده که لذتِ اصلی در سیری نیست، در خوردن و سیر نشدنه! من اگر پیامبر بودم به پیروانم وعده‌ی بهتری می‌دادم: «خوشا به حال کسانی که برای خدا گرسنه و تشنه شده‌اند. اینان در روز قیامت هر چه بخورند سیر نمی‌شوند.»

محصولِ ۱۳۹۸ فروردین ۱۷, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب

توی خیابون آزادی داشتم با دوچرخه می‌رفتم. می‌خواستم برسم انقلاب بعد برم ولیعصر و با اتوبوس برم تا تجریش. دوچرخه‌ام هم از این دسته بلندها بود و به‌زور پا می‌زدم. از چند متر اون طرف‌تر صدایی شنیدم، گفت:‌ «این پسرخاله است؟». به سمت چپ‌ام نگاه کردم. دختر خاله‌ام بود و خاله‌ام. داشتند پیاده می‌رفتند. شوکه شدم. دختر خاله‌ام مدت‌هاست نمی‌تونه راه بره، خاله‌ام هم. خندیدم و رفتم سمت‌شون. با تعجب به پاهای دختر خاله‌ام نگاه کردم. یکی‌شون کاملن سالم بود و اون یکی انگار هنوز کامل خوب نشده بود. خاله‌ام به پای هنوز خوب نشده نگاه کرد و گفت: «فکر می‌کنی چی بشه؟» روم نمی‌شد سوالی بپرسم. ترجیح می‌دادم فکر کنم این پاها همیشه خوب بوده‌اند. خجالت کشیدم بپرسم چی شده. بعد یکی از دوستان‌ام از راه رسیدم. خیلی خسته بود اما سعی کرد با انرژی خودش رو معرفی کنه. خودش هم فهمید خسته است، بهش گفتم برو دوباره بیا، این‌دفعه با انرژی‌تر. چند متر رفت و دوباره برگشت و با انرژیِ بیش‌تری خودش رو معرفی کرد. همه‌مون خندیدیم.

محصولِ ۱۳۹۷ بهمن ۳۰, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

من تو را می‌بینم

همون‌طور که من تو رو می‌بینم، تو هم من رو می‌بینی؟ همون‌طور که من صدای تو رو می‌شنوم، تو هم صدای من رو می‌شنوی؟ بهم بگو، من تو دنیای تو چه رنگی هستم؟ وقتی به تو نگاه می‌کنم، انعکاسِ نورِ آفتاب از کدوم سمت به چشم‌های تو می‌تابه؟ به من بگو، وقتی به سمت‌ات می‌آم و از تو رد می‌شم، تو به کدوم سمت می‌ری؟ وقتی از کسی رد می‌شی، این سوال‌هایی که ازت پرسیدم رو، از کی می‌پرسی؟

محصولِ ۱۳۹۷ بهمن ۲۸, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دنبال تایید نباشیم

دیروز با مورد نه چندان تازه‌ای مواجه شدم. خبری دیدم که در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شد و نوشته بود که به گزارش مجله یا روزنامه‌ی تایم، حضرت آقا چنین و چنان هستند (تعریف کرده بود). من به محتوای خبر شک کردم و بعد از کمی جست و جو متوجه شدم که مجله‌ی تایم هیچ‌وقت چنین متنی منتشر نکرده. کسانی هم که این خبر رو به من نشون داده بودند چون حضرت آقا رو خیلی دوست داشتند دنبال تاییدِ اصالتِ خبر نرفته بودند و درستیِ خبر رو همین‌جوری پذیرفته بودند.

در اون لحظه من یاد یک نکته‌ی قدیمی افتادم که در «ایمان و هم‌زمانی» هم نوشته بودم. ما آدم‌ها دنبال اخبار و اطلاعات جدید نیستیم، دنبال اطلاعاتی هستیم که اطلاعات قبلی‌مون رو تایید می‌کنند. اگر اطلاعات قبلی‌مون تایید بشوند، خبر رو بی چون و چرا قبول می‌کنیم. اگر هم در تضاد با اطلاعاتی باشند که الان داریم، خبر رو نادیده می‌گیرم و ازش رد می‌شیم!

پس من در درجه‌ی اول به خودم و بعد به همه‌ی شما عزیزان توصیه می‌کنم اگر اطلاعاتی به دست‌تون رسید که در تاییدِ اطلاعات قبلی‌تون بود تلاش کنید اصالتش رو بررسی کنید و اگر هم در تقابل با دانسته‌های شما بود راحت ازش نگذرید. صلوات

خواب

خواب دیشب‌ام اصلن یادم نبود، تا این‌که یکی دو ساعت پیش خیلی ناگهانی همه چیز اومد جلوی چشم‌ام! خواب دیدم توی تهران یه قله‌ی آتشفشانی فعال شده، اما عجیبه که آتش‌فشان کوهِ دماوند نبود! آتش‌فشان سمت جنوب و غرب بود، تقریبن سمت میدون آزادی! و گدازه‌های آتش به هر سمتی پرت می‌شد! یادمه خیلی ترسیده بودم، از این‌که آتش‌فشان فعال شده متعجب بودم و از پشت پنجره با نگرانی به شراره‌هایی که به هر سو زبانی می‌کشیدند نگاه می‌کردم!
تازه یه خوابِ دیگه هم دیدم. خواب دیدم نیروهای سپاهی با هلی‌کوپتر پایین اومدند و یه خیابون رو بستند و به ماشین‌ها اجازه می‌دادند یکی یکی رد بشن. فضا خیلی امنیتی بود. بعد از لحظاتی دیدم چند نفر با لباس بلوچی دویدند داخل دالانی که برای عبور و مرور ایجاد شده بود و فرار کردند. بچه و بزرگ‌سال با هم بودند. یه دفعه یکی‌شون که به‌نظرم جلیقه‌ی انفجاری داشت خودش رو منفجر کرد و همه‌شون کشته شدند.
این هم شد خواب آخه؟

محصولِ ۱۳۹۷ بهمن ۲۱, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب

دیشب خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم تیم ملی فوتبال ایران توی یه مسابقه‌ای برنده شده، شاید هم توی یه جامی قهرمان شده بود، و بعد از قهرمانی با پرچم عربستان توی زمین دور افتخار زدند و شادی کردند. بعضی‌هاشون هم پرچم رو می‌بوسیدند. آخه این هم شد خواب؟ عربستانی‌ها هم خیلی خوشحال بودند. انگار ما و عربستانی‌ها دوباره با هم رفیق شده باشیم، اون‌جوری بود.
چند شب پیش هم خواب رعد و برق دیدم. اول یه برق زد و بعد با یک رعدِ وحشتناک همراه بود. رعدی رو تصور کنید که صداش تموم نمی‌شه و هر لحظه هم بلندتر می‌شه! گوش‌هام رو گرفته بودم و می‌دونستم اگر یک لحظه دستم رو از روی گوش‌هام بردارم کر می‌شم. پنجره‌ها از شدت صدا می‌لرزید و با خودم فکر می‌کردم الانه که ساختمون هم فرو بریزه. خوابِ وحشتناکی بود.

محصولِ ۱۳۹۷ آذر ۱۱, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تنبلی و استراحت

یه سوالی که مطرح می‌شه اینه که فرق تنبلی و استراحت چیه؟ اگر کسی استراحت کنه تنبله؟ اگر کسی زیاد کار کنه تنبل نیست؟ استراحت اگر از چه‌قدر بیش‌تر بشه معنیِ تنبلی پیدا می‌کنه؟
یه سوالِ دیگه در همین ارتباط اینه که آیا چیزی به اسم «مقصرِ جاهل» داریم؟ یعنی ممکنه یه نفر به خودش آگاهانه ظلم کنه؟ منظورم اینه که آیا ممکنه کسی آگاهانه مسیری رو (از روی تنبلی) انتخاب کنه که می‌دونه به ضررشه؟ من الان هر چی فکر می‌کنم نمی‌تونم بپذیرم چنین چیزی رو، و فکر می‌کنم هر کس هر تصمیمی می‌گیره در جهتِ قدم گذاشتن در بهترین مسیره و حتا اگر کسی از روی تنبلی کاری رو انجام نده دلیل‌اش اینه که فکر می‌کنه انجام ندادنِ اون کار بهتر از انجام دادن‌اشه.

مطلب ویژه

فالون دافا

«فالون دافا»، به «فالون گونگ» نیز معروف است. روشی معنوی است که بخشی از زندگی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شده است. ریشه در مدرسه بودا دارد. ا...

counter.dev

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

Powered By Blogger

Google Reader

Add to Google
با پشتیبانی Blogger.