the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۱۸, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تن‌تن در زندان

نگهباني زندان با نگهباني جاهاي ديگر فرق دارد. ما چهار نفر هستيم. افسر نگهبان و من و دو نفر هم دژبان. زنداني‌ها نيستند. مي‌گويند بيماري آمده. اما بهانه است، مي‌خواهند زندان هم نفسي بكشد. هواي بيرون سرد است. سماور قل مي‌زند و شيشه‌ي پنجره را مه گرفته. اول صبح با دژبان دهان به دهان مي‌شوم، سر اين‌كه گرسنه هستم و تكه‌اي نان مي‌خواهم. زندگي ارزش اين حرف‌ها را ندارد، با هم دوست مي‌شويم. هر دو اهوازي هستند. از لهجه‌شان خوشم مي‌آيد. يكي‌شان كتاب مي‌خواند. آخرش است، تمام مي‌شود، مي‌دهد تا من هم بخوانم. از جلدش معلوم است كه عاشقانه است. باران احساس. از اين‌جور كتاب‌ها خوشم نمي‌آيد. مردم چه بي‌كار هستند. چه كتاب‌هايي مي‌خوانند. نزديك ساعت چهار برق‌ها مي‌رود. هنوز آن‌قدر نور هست كه بتوان كتاب را خواند. بقيه خوابيده‌اند. هوا تاريك شده است. ديگر نمي‌توان چيزي خواند، كلافه مي‌شوم. سرم را بالا مي‌گيرم و به سقف نگاه مي‌كنم. آن‌قدر به عقب برمي‌گردم تا ديوار پشت سرم را هم مي‌بينم. لبم تا بناگوش باز مي‌شود. چراغ اضطراري! بندش را مي‌كشم و روشن مي‌شود. هم‌زمان برق هم مي‌آيد. دوباره بندش را مي‌كشم تا خاموش شود. هنوز كفْ روي دست‌هايم باقي بود كه برخاستم و به دست‌هاي پير و لرزان مادرم نگاه كردم. دهان گشودم كه بگويم من به حاج مراد شوهر نمي‌كنم اما وقتي پوست سرخ شده‌اي كه سردي آب باعث ناله‌اش مي‌شد را ديدم شرم‌زده دست‌هايم را به همان آب يخ سپردم و گفتم: ببخشيد مادر! همين ديروز يك كارتن كتاب برايش آورده‌اند، از اهواز. ساعت پاسي از نيمه‌شب را نشان مي‌دهد كه كتاب تمام مي‌شود. بقيه روي تخت خوابيده‌اند. من با يك بالش و يك ملحفه روي موكت نرم زندان مي‌خوابم. هوا نمناك است. با خودم فكر مي‌كنم كه در يك خانه‌ي ويلايي كنار دريا هستم و با همين فكر به خواب مي‌روم. صبح هم با همان فكر بيدار مي‌شوم؛ فقط صداي موج است كه شنيده نمي‌شود. چه‌قدر خوب خوابيدم، كاش مي‌شد هميشه در هواي مرطوب زندان خوابيد.
صبحانه مفصل است. تخم‌مرغ عسلي هست و نان و پنير و كره و باران. عليرضا افتخاري هم ما را همراهي مي‌كند. اي دل اگر عاشقي، در پي دلدار باش، بر در دل روز و شب، منتظر يار باش. باز هم وقت رفتن فرا مي‌رسد. پس تكليف اين همه كتاب كه ديروز با پست ملي از راه رسيده است چه مي‌شود؟ حيف از اين همه كتاب كه در زندان بماند. حيف.

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۱۷, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

كاخ شاه - رامسر

عكس زير رو عيد پارسال توي رامسر گرفتم. از خونه‌ي شاه. در واقع از كاخ شاه. كيفيت عكس چندان تعريفي نداره. اما به نظرم زاويه‌ش خوب شده.




محصولِ ۱۳۸۵ دی ۱۵, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

برهان نظم

فرض كنيد شش تا كارت داريم كه بدون اين‌كه گوشه‌هاشون روي هم قرار گرفته باشه روي هم چيده شده‌اند. اين كارت‌ها رنگي هستند و به ترتيب رنگ‌هاي رنگين كمان روي هم قرار گرفته‌اند. روي اين كارت‌ها اعداد 1 تا 6 هم به ترتيب نوشته شده. حالا اگر از يك آدم بي‌سواد در مورد منظم يا نامنظم بودن اين كارت‌ها سوال كنيم احتمالن جوابش اين خواهد بود كه هيچ نظمي در كارت‌ها وجود نداره، چون درست روي هم چيده نشده‌اند. اما به احتمال زياد، جواب يك رياضي‌دان و يك نقاش اينه كه در چينش اين كارت‌ها نظم وجود داره. در مقياس بزرگ‌تر، يك مجموعه مي‌تونه از يك نظر نامنظم باشه و از نهصد و نود و نه نظر ديگه منظم؛ يا شايد هم برعكس. مي‌بينيد كه بدون داشتن اطلاعات كامل، اجازه نداريم در مورد منظم يا نامنظم بودن يك مجموعه صحبت كنيم.

زبان امروز

ممنون از سهيل عزيز كه در مورد املاي boycutt تذكر دادند. boycott درسته.

the next to last يعني يكي مونده به آخر

We'll need to buy some more wine. This is the next to last bottle.

يا مثلن I am the next to oldest child يعني من بچه‌ي دوم هستم.
يا I am the next to youngest child يعني من بچه‌ي يكي مونده به آخر هستم.

آسمان زبان امروز پر ستاره باد

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۱۳, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

Gone Away





Stuck in your past
Thinking of what could remain the same
Remembering the moments with no return
Being out of breath, drawing on the fly
Immaculate dreams
A wing on your left, a wing on your right
Like a flash of light, up through the sky
You're gone away...

بي‌حسي

بچه كه بودم زمان خيلي كند مي‌گذشت. با بزرگ‌تر شدنم سرعت گذر زمان هم افزايش پيدا كرد. چهار پنج سال پيش بود كه از سرعت زياد گذر زمان به وحشت افتاده بودم.
و حالا چي؟ الان ديگه گذر زمان رو احساس نمي‌كنم. يك جور بي‌حسي.

ساماندهي

اين [طرح ساماندهي] هم يكي از اون سقف‌هايي بود كه هر لحظه منتظر فرو ريختن‌شون هستم. مثل اين‌كه هر كس خودش رو ساماندهي نكنه مسدود مي‌شه. خوشحالم كه يك ايراني هستم. سعي مي‌كنم در يكي دو ماهي كه فرصت باقي‌ست اگر حوصله داشتم چيزهايي كه ناتموم هستند رو تموم كنم. مثل جنگ و كودكي و دنياي موازي و تكامل و فرايند يادگيري و... فكر نمي‌كردم اين‌جوري بشه. تازه مي‌خواستم دوساله بشم! عيب نداره، اين نيز بگذرد.

** زبان امروز **

flyswatter يعني مگس‌كش پلاستيكي. همين‌هايي كه دسته‌دار هستند.

flyswatter: a piece of plastic that you use for hitting and killing flies


ask for trouble يعني دنبال دردسر گشتن.
Drinking before driving, is asking for trouble!

محصولِ ۱۳۸۵ دی ۱۱, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تكامل (1)

شايد شنيده باشيد كه انسان خود به خود و در اثر نظريه‌ي تكامل داروين به وجود اومده. اما ببينيم چه‌طوري.

احتمالن با ضماير ملكي آشنا هستيد:
م مان
ت تان
ش شان

حالا به يك نمونه از نحوه‌ي استفاده‌ي محاوره‌اي از اين ضماير توسط فارسي زبان‌ها توجه كنيد:
كتابَم كتابمون
كتابت كتابتون
كتابش كتابشون

همون‌طور كه مي‌بينيد در زبان محاوره‌اي، حرفي كه قبل از ضمير ملكي قرار گرفته (مثل حرف ب در اين مثال) فقط در يك حالت (حالت اول) فتحه داره و در باقي حالت‌ها با كسره خونده مي‌شه. ممكنه فكر كنيد كه اين يك پديده‌ي اتفاقيه. اما اين‌طور نيست. اگر خوب دقت كنيد متوجه مي‌شيد كه حالت اول با بقيه حالت‌ها يك فرق اساسي داره. در حالت اول حرف م در انتهاي كلمه با يك مكث همراه مي‌شه. اين مكث باعث مي‌شه كه دهان انسان بعد از گفتن كلمه‌اي مثل كتابم براي چند ميلي ثانيه بسته بمونه و در نتيجه خروج هوا از دهان به نيروي بيشتري احتياج داشته باشه. اين نيروي بيشتر با فتحه‌دار كردن حرف قبل از ضمير ملكي بوجود مي‌آد. (خودتون هم مي‌تونيد امتحان كنيد و ببينيد كه حروف فتحه‌دار، هوا رو با شدت بيشتري نسبت به حروف كسره‌دار از دهان بيرون مي‌دهند). اما در پنج حالت باقي مونده لب‌ها در انتهاي كلمه به هم نمي‌چسبند (حتا در حالتي مثل كتابمون، با اينكه ضمير ملكي با 'م' شروع مي‌شه، اما چسبيدن 'و' به 'م' باعث مي‌شه كه 'مو' به وجود بياد و گفتن 'مو' هم باعث باز شدن لب‌ها از هم ديگه و در نتيجه خروج راحت هوا از دهان مي‌شه. خروج راحت هوا از دهان هم كه نياز به نيروي اضافي نداره. ظاهرن انتخاب كسره به جاي فتحه يك سازوكار تكاملي است كه هم باعث صرفه‌جويي در مصرف انرژي مي‌شه و هم اين‌كه احتمال تولد فرزندان با حنجره‌ي سالم رو در نسل‌هاي بعدي انسان افزايش مي‌ده. در واقع اين پديده ريشه‌ي ژنتيكي دارد. البته اين يك مكانيسم ناخودآگاه است. در انسان مكانيسم‌هاي خودآگاه آن قدر زياد هستند كه ممكن است اثر اين عامل را خيلي كم كنند. يك نكته‌ي ديگر هم اين است كه مردمان ام‌روز كلي عطر و ادكلن مصرف مي‌كنند.

[مطلب تكميلي]

** زبان امروز **

شايد تا به‌حال كلمه‌ي 'بايكوت' رو شنيده باشيد. (فكر كنم يك فيلم به همين نام هم ساخته شده)
بايكوت يك كلمه‌ي انگليسي و به معني تحريم كردن هست.

boycutt: to refuse to buy (a product) or take part in (an activity) as a way of expressing strong disapproval.

البته در انگليسي boycutt به صورت بويكات BOY KAAT تلفظ مي‌شه
كلمه‌اي كه براي تحريم در خبرها استفاده مي‌شه sanction هست. نمي‌دونم فرق boycutt و sanction چيه.

مطلب ویژه

فالون دافا

«فالون دافا»، به «فالون گونگ» نیز معروف است. روشی معنوی است که بخشی از زندگی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شده است. ریشه در مدرسه بودا دارد. ا...

counter.dev

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

Powered By Blogger

Google Reader

Add to Google
با پشتیبانی Blogger.