خواب
دو شب پشت سر هم خوابِ جنگ دیدم. اصلن انگار نافِ من رو با خوابهای جنگی بریدهاند!
پریشب خواب دیدم چند جنگنده از دور پیدا شدند و جنوبِ تهران رو بمباران کردند. با خودم فکر کردم احتمالن پالایشگاههای جنوب شهر رو زدهاند. مامانم خیلی ترسیده بود. بهش گفتم نترس مامان. الان دیگه مثل قبل نیست که خونهها رو هم بزنند. الان هدفگیریها دقیقه! درست میزنند به هدف. به ما نمیزنند.
دیشب خوب دیدم توی آسمون هواپیماهای جنگی رژهی نظامی برگزار میکنند و چترباز میریزند. چندتا پهپاد هم بود. یکیشون بالاسر خونهی ما میچرخید. شبیه پرندهها بود، بال میزد، مینشست و بلند میشد. خواهرم رفت یکیشون رو گرفت. بهش گفتم برای چی گرفتی این رو؟ الان میآن سراغمون! روی پهپاد هم دوربین بود هم میکروفن. مواظب بودم جلوی دوربیناش نرم. پهپاد رو که روی زمین گذاشتیم تغییر شکل داد. تبدیل به تانک کوچکی شد که میتونست شلیک کنه. بعد نیروهای نظامی دور و برمون رو گرفتند. دنبال پهپاد اومده بودند. سعی کردم فاصله بگیرم. خواهرم خیلی ترسیده بود. انگار همونجا داشتند محاکمهاش میکردند. بابام هم ناراحت بود. فضا سنگین بود. خوابِ خیلی بدی بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون