the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۵ مرداد ۹, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

هجوم راهزنان

یادمه یک بار داشتم می‌رفتم سفر حج. توی خورجینِ خرم مقدار زیادی طلا داشتم. برای محافظت از این بار توی خورجین یک آیت‌الکرسی گذاشته بودم. یک روز ظهر در بیابان مورد هجوم راهزنان قرار گرفتیم و چون بید بر دینِ خود لرزیدیم. سردسته‌ی راهزن‌ها که یکی از پاهاش چوبی بود و یک طوطی هم روی شونه‌ی راستش نشسته بود وقتی خورجینِ خرِ خسته‌ی من رسید طلاها رُ برداشت و درحالی‌که صورت‌اش از برقِ اون‌ها روشن شده بود قهقهه‌ی مستانه‌ای سر داد. اما تا چشم‌اش به کاغذی که روش آیت‌الکرسی نوشته شده بود افتاد طلاها رُ گذاشت سرِ جاش. سایر دزدها از او در مورد رازِ این کار پرسیدند و او در پاسخ گفت ما دزدِ اموال مردم هستیم نه اعتقادات‌شون.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.