the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۳ مرداد ۵, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خطی برای مشتری

آدم باید خیلی خوش شانس باشد با فروشنده‌ای روبرو شود که دروغ نمی‌گوید. رفته بودیم بازار بلور فروش‌ها ظرف بخریم. دنبالِ ماهی‌تابه‌ی سرامیک می‌گشتیم. فروشنده‌ای می‌گفت سرامیکی‌ها دو نوع هستند. گیاهی و غیرگیاهی. گیاهی‌ها سیاه‌رنگ هستند، مثلِ همینی که من دارم. روشن‌ترها گیاهی نیستند و سرطان‌زا هستند. با قاشق هم خط نمی‌افتد روی‌شان. خیلی راحت هم شسته می‌شوند. ما خودمان در خانه از همین ظرف‌ها استفاده می‌کنیم. با دقت به کفِ ماهی‌تابه‌ای که در دست داشتم نگاه کردم. یک خط از این سرش افتاده بود تا آن سرش. پرسیدم ببخشید، این خط است؟ گفت: نه، نه، آن چیزی نیست. این را خودمان کشیده‌ایم، برای مشتری کشیده‌ایم. می‌خواستیم به‌ش نشان دهیم که روی ماهی‌تابه خط نمی‌افتد.


فروشنده‌ی دیگری ماهی‌تابه‌ی کُره‌ای و تُرک داشت. گفت کره‌ای‌ها به‌درد نمی‌خورند، تُرک‌ها خوب هستند. اسم جنسِ تُرک‌اش کورک‌ماز بود. کف‌اش روشن بود. می‌گفت این‌ها گیاهی هستند. گیاهی‌ها همه روشن هستند. تیره‌ها سرطان‌زا هستند. کورک‌ماز جنسِ خیلی خوبی است. اگر فروشنده‌ای آن را بیاورد بلافاصله فروخته می‌شود. بعد دفترچه‌ی ظروف را آورد تا از روی‌اش نشان‌مان دهد گیاهی هستند. صفحه‌ی مربوط به آن ظرف را پیدا کرد و شروع کرد به خواندن. دو سه خط بود. خطِ دوم رسید به واژه‌ی excellent و گفت «الکسی»، یا چیزی شبیه به این. همه چیز را آرام توی دل‌اش می‌خواند، فقط همین یک کلمه را بلند گفت. دفترچه را بست و دوباره شروع کرد به توضیح دادن. شنیدم توی یکی از جمله‌های‌اش گفت کِت تِ گوری. فکر کردم به category دارد می‌گوید کِت تِ گوری. اما وقتی با دست به ظرف‌های پشتِ سرم اشاره کرد فهمیدم به کتری‌ قوری‌ها می‌گفت کتِ تِ گوری. قیمتِ یکی از ظرف‌های پلاستیکی را ازش پرسیدم. گفت این‌ها نمی‌شکنند. یکی‌شان را برداشت و زد زمین. بعد رفت با دو پا روی‌اش ایستاد. گفت ببینید، نمی‌شکند. همین‌طور که روی ظرف ایستاده بود از مغازه رفتیم بیرون. کمی آن‌طرف‌تر توی ویترینِ یکی از مغازه‌ها که تعطیل بود همین ظرفِ پلاستیکی را دیدیم که درش ترک خورده و شکسته بود. فروشنده‌ی دیگری می‌گفت تُرک‌ها همه چینی هستند. آن یکی می‌گفت آلمانی‌ها همه تُرک هستند. هیچ‌کدام از فروشنده‌هایی که مغازه‌شان هنوز باز بود با هم خوب نبودند. همه‌شان هم‌دیگر را به‌دروغ‌گویی متهم می‌کردند، خطی برای مشتری می‌کشیدند و جنس‌شان را می‌فروختند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.