اردوگاه کار اجباری
مدتها بود که در فکر تاسیس یک اردوگاه کار اجباری بودم. تا اینکه از حدود سه ماه پیش مقدمات کار فراهم شد و با کمک چند تن از دوستان شروع به ساخت اردوگاه کردیم. در ساخت این اردوگاه هر کسی هر کمکی که از دستاش برمیاومد انجام داد و مردونگی رُ تموم کرد در حق ما.
حقیقت عرض میکنم، زبان قاصره از بیان محبتی که دوستان در این مدت به من داشتند.
اما نکتهی مهمی که در ساخت این اردوگاه وجود داره ایدههای نویی هست که در اون بهکار رفته. به عنوان مثال یکی از مشکلاتی که در همهی اردوگاههای کار اجباری معمولن وجود داره اینه که کارگرها از زیر کار در میرن و به اندازهی کافی کلنگ نمیزنند. راه حلی که در وهلهی اول به ذهن ما رسید این بود که بر روی همهی کلنگها یک حسگر ارتفاعسنج، یک میکروکنترلر و یک فرستندهی کوچیک نصب بشه. روش کار به این صورت بود که با هر بار کلنگ زدن، ارتفاع کلنگ از سطح زمین کم و زیاد میشد و ما میتونستیم با انجام یک محاسبهی ساده، میزان کارکرد هر کارگر رُ به یک گیرندهی مرکزی بفرستیم. این روش عالی کار میکرد و جواب هم میداد، اما مشکلی که داشت این بود که اولن حسگرهای ارتفاعسنج خیلی گرونقیمت بودند، خیلی زود بر اثر ضربههای کلنگ خراب میشدند و به هیچ وجه استفاده از اونها برای اردوگاه صرفهی اقتصادی نداشت. گذشته از اینها بحث تحریم هم در میون بود. فروش این سنسورها به ایران ممنوعه و خرید از بازار سیاه هم کار رُ برای ما مشکلتر میکرد.
پس باید دنبال راه حل دیگهای میگشتیم. حدود یک هفته، من و باقی دوستان فکر کردیم، فکر کردیم، شب و روز فکر کردیم تا در نهایت به یک راه حل مناسب دست پیدا کردیم. (البته بعدن فهمیدیم این راه حل زیاد هم مناسب نیست ولی دیگه چون وقت خیلی کم بود دیگه مجبور شدیم از همین راه استفاده کنیم)
روش کار ساده بود. رفتیم و به تعداد کلنگها سیمکارت اعتباری (ایرانسل) خریدیم. و بر روی هر کلنگ یکی نصب کردیم. ایدهای که مطرح شده بود این بود که از مرکز کنترل، با همهی کلنگها در تمام طول روز یک تماس تلفنی دایمی برقرار باشه. هر بار که کلنگ ضربهای به زمین میزد، صدای اون ضربه از طریق خط تلفن به یک پردازندهی مرکزی فرستاده میشد و اون پردازنده هم بر اساس اینکه این صدا از شمارهی کدوم کلنگ ارسال شده، یک عدد به تعداد ضربههای اون کلنگ در پایگاه دادهای که تهیه کرده بودیم اضافه میکرد. اما این روش هم مشکلی داشت و اون این بود که اگر قرار بود از صبح تا غروب آفتاب با هر کلنگ یک تماس تلفنی برقرار باشه هزینهی سرسامآوری آخر هر ماه بابت هزینهی هر خط باید پرداخت میشد. خوشبختانه این مشکل هم با پیشنهاد یکی از دوستان برطرف شد. ما از مخابرات درخواست کردیم تعداد زیادی تلفن عمومی (سکهای) در اردوگاه نصب کنند تا کارگرها بتونند بعد از ظهر با خانوادهشون تماس برقرار کنند و درد دل کنند. بعد از اینکه این تلفنها نصب شد ما هر روز صبح با چند سکهی پنجزاری که در اختیار داشتیم با کلنگها تماس میگرفتیم و خوشبختانه هیچ مشکلی از نظر ارتباطی نداشتیم. البته مسلمه که به اندازهی همهی کارگرها تلفن عمومی نصب نشده بود. اما این مشکل خاصی نبود. ما فقط سیستم رُ برای اونها توضیح دادیم و بهشون هشدار دادیم که تعداد کلنگهایی که میزنند بهصورت روزانه شمرده میشه. هر روز هم آخر وقت تعداد کلنگهای دو سه نفر رُ به صورت تصادفی اعلام میکردیم تا بدونند قضیه کاملن جدیه و این اردوگاه واقعن با بقیهی اردوگاهها یه فرقی داره!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون