the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۶ آبان ۷, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

حال‌ام بده

نمی‌دونم به‌خاطر پاییزه، به‌خاطر موقعیت سیاره‌ی اکس نسبت به زمینه، به‌خاطر کمبود توکل به خداست، به‌خاطر کمبود یه هورمون توی بدن‌امه، به خاطر چی‌چیه که یه هفته است حال‌ام خیلی بده! یعنی از ۰ تا ۱۰۰ اگر بخوام نمره بدم حداکثر نمره‌ام دوئه. داغون! حوصله‌ی هیچ کاری ندارم. دهن‌ام خشکه، زیر بغل و ساقِ پام همه‌اش می‌خاره، مغزم خالیه. حوصله‌ی هیچ کاری ندارم. حتا امروز صبح یه استامینوفن هم خوردم، اما به‌تر نشدم. دعا کنید از این حال و هوا خارج بشم و به روزهای اوج‌ام برگردم.

نخ دندان، آگاهی و جهنم

من هر شب نخِ دندون می‌زنم. کسی به من نگفته اگر یه شب نخ دندون نزنی می‌ری جهنم. کسی بهم نگفته هر شب نخ دندون زدن ثواب داره. من به این خاطر هر شب نخ دندون می‌زنم که به این آگاهی رسیده‌ام که هزینه‌ی هر شب نخ دندون نزدن بیش‌تر از هزینه‌ی هر شب نخ دندون زدنه. این آگاهی هم یک هویی برای من حاصل نشده، در طول زمان و با کسب تجربه‌ی فراوان به‌دست اومده. حالا سوال اینه که آیا ممکن بود این باور بدون گذرِ سال‌ها بر من حادث بشه؟ آیا شما با دیالوگ زیر از فیلم رویای آریزونا موافق هستید؟

"But what's the point of breathing if somebody already tells you the difference between an apple and a bicycle? If I bite a bicycle and ride an apple, then I'll know the difference." - Arizona Dream

محصولِ ۱۳۹۶ مهر ۲۸, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب

دیشب خواب دیدم با چشم‌های بسته می‌بینم. این خواب برای خودم هم تازگی داشت. مثل دفعه‌ی اولی بود که خواب پرواز دیدم، یا دفعه اولی که دیدم دست‌ام از توی دیوار رد می‌شه. همون‌قدر تعجب کردم. با دو نفر دیگه توی یه اتاق بودم. وقتی چشم‌هام رو بستم هنوز چشم سمت راست‌ام می‌دید. هیجان‌زده شدم. گفتم من شما رو می‌بینم! هر کاری می‌کردند به‌شون می‌گفتم. اون‌ها هم شگفت‌زده بودند.

محصولِ ۱۳۹۶ مهر ۱۶, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواب

دیشب، یعنی اوایلِ صبح امروز سه تا خواب دیدم.

خواب دیدم روی زمین پر از کرم و جونور شده. سعی کردم با دست بکُشم‌شون اما تعدادشون زیاد بود و چندش‌آور بودند. نگاه که کردم دیدم از گلدونی که گوشه‌ی اتاق هست دارن بیرون می‌آن. دورِ گلدون گردِ سفید ریختم. به کسی که گلدون رو خریده بود اعتراض کردم. گفتم این چیه گذاشته‌اید توی اتاق؟

بعد خوابِ بابابزرگ‌ام رو دیدم که چند ماهی از فوت‌اش می‌گذره. بغل‌اش کردم و همه جای صورت‌اش رو چندین بار بوسیدم. یه خورده که گذشت فهمیدم این رو توی خواب دیده‌ام و توی خواب، خواب‌ام رو برای کسی تعریف کردم. گفتم بابابزرگ رو توی یه حیاطی دیدم که وسط‌اش یه حوضِ کوچیک بود و این سمت‌اش این بود و اون سمت‌اش فلان چیز بود.

بعد خواب دیدم یه نفر که الان مسافرته از سفر برگشته و برای من هم سوغاتی آورده. اما سوغاتیِ من چیزِ عجیبی بود. دو تا سنگِ توالت از خارج آورده بودند، یکی سیاه و یکی سفید. سیاهه برای من بود. به من گفتند اگر خوش‌ات نمی‌آد این امکان وجود داره که ببریم عوض‌اش کنیم یه رنگ دیگه برات بگیریم. ولی من که توی رودربایستی گیر کرده بودم گفتم نه همین خیلی عالیه. آخرهای این خواب یادم هست که یک چاه توالت با قطری بزرگ‌تر از حالت معمول (شاید یک متر) و عمیق دیدم که نگاه کردن بهش ترسِ بی‌اندازه‌ای در وجودم می‌انداخت.

صبح که از خواب پا شدم با خودم فکر کردم آیا تا به‌حال شده کسی سنگ توالت با خودش ببره توی هواپیما؟ مثلن اگر سنگ توی چمدون باشه و چمدون از توی دستگاه بازرسی رده بشه پلیس با خودش چی فکر می‌کنه وقتی یه دایره ببینه با چند تا خط موازی این طرف و اون‌طرف‌اش؟ اما من اگه باشم سنگ رو نمی‌فرستم بره توی بار چون ممکنه بشکنه. سنگ رو می‌گیرم توی دست‌ام و با خودم می‌برم توی هواپیما. بعد که همه‌ی مسافرها دارند چمدون‌هاشون رو بالا می‌گذارند من هم یک سنگِ توالت رو دارم به‌زور فشار می‌دم توی کابین. شاید هم اصلن ورود سنگ توالت به قسمت مسافران ممنوع باشه. چون این خطر وجود داره که من در حین پرواز برینم رو کله‌ی خلبان و با این کارم باعث سقوط هواپیما بشم.

پ.ن
توی چند ماه گذشته تعداد خواب‌هایی که می‌بینم خیلی زیاد شده‌اند. اما نمی‌دونم چرا ننوشتم هیچ‌کدوم رو. همه‌ی خواب‌هایی که تا حالا نوشته‌ام برچسب [خواب] دارند. الان یه نگاهی به خواب‌های گذشته‌ی خودم انداختم. بعضی‌هاشون واقعن وحشتناک هستند!

محصولِ ۱۳۹۶ مرداد ۳۱, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

من خودم هستم

می‌گن بعضی آدم‌ها خودشون نیستند. مُرده‌اند اما بدل دارند. بدلی که خیلی شبیه‌شونه و ما نمی‌تونیم بفهمیم اینی که الان زنده است خودِ اونیه که پارسال زنده بود، یا بدلشه که الان زنده است. اما من می‌دونم که خودم هستم. بعضی وقت‌ها که خونِ کمی به مغزم می‌رسه چشم‌هام برای سه ثانیه سیاهی می‌ره و سرم گیج می‌ره. این‌جور وقت‌ها باید سرِ جام بایستم تا شرایط خیلی سریع به حالت عادی برگرده و اتفاقن بر هم می‌گرده. اما بدل‌ام که این‌جوری نیست؛ این‌جوریه؟
در واقع روزی که چشم‌هام سیاهی نره و دست‌هام رو به‌دیوار نگیرم روزیه که شما می‌تونید ادعا کنیم من مُرده‌ام و بدل‌ام جای من رو گرفته. اما فعلن شاد نباشید. دست‌های من به دیواره.

فرنچ ارور

من توی شرکت‌مون زبان کامپیوترم رو فرانسوی کرده‌ام. همه‌ی منوها و دکمه‌ها و پیام‌ها فرانسویه. برای این‌که یاد بگیریم. بعد امروز یه کار حساسی داشتم می‌کردم، پیغام خطا داد! دو خط پیغام بود. آقا حالا مگه ما می‌فهمیدیم این چی می‌گه. عجله هم داشتم، داشتم دیوونه می‌شدم. دیگه آخر سر زبان رو برگردوندم به انگلیسی و کامپیوتر رو ریستارت کردم تا فهمیدم چی شده و باید چی کار کنم. داستانی بود.

محصولِ ۱۳۹۶ مرداد ۲۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

عکس رخ یار

سلام دوستان

شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی، عارف نامی و شاعر بلندآوازه‌ی ایرانی در بیتی از غزلی می‌گه:

تا فتد در ساغر ما عکس روی دلبری
ساغر از باده لبالب هر زمان خواهیم کرد

یعنی می‌گه هدف ما از این‌همه پر کردن پیاله و باده گساری، باده‌گساری نیست. هدف، دیدنِ عکس روی دلبره که در پیاله‌ی لبریز از شراب می‌افته. این بیت به گونه‌های مختلفی در اشعار عرفا استفاده شده. مثلن حافظ می‌گه:

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

محصولِ ۱۳۹۶ تیر ۲۰, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

هسته‌ی زردآلو

آیا ممکنه وسط زردآلو هسته‌ی هلو باشه؟ بله. من دیروز یک زردآلو خوردم که وسط‌اش هسته‌ی هلو بود. پس از کجا می‌شه فهمید یه هسته، هسته‌ی زردآلوئه یا هلو؟ برای این کار باید هسته‌ی زردآلو رو تعریف کنیم. ۱- هسته‌ی زردآلو هسته‌ایه که وقتی زردآلو می‌خوریم وسط‌اش پیدا می‌شه. اما این تعریف کامل نیست چون من دیروز زردآلویی خوردم که وسط‌اش هسته‌ی هلو بود. ۲- هسته‌ی زردآلو هسته‌ایه که اگر بکاریم‌اش درخت زردآلو در می‌آد. اما این تعریف هم کامل نیست چون ممکنه هسته‌ای رو که فکر می‌کنیم هسته‌ی زردآلوست بکاریم و هلو در بیاد. تعریف کامل‌تر باید از ترکیب این دو گزینه به‌دست بیاد: اگر یک زردآلو رو خوردید و هسته‌ای که وسط‌اش بود رو کاشتید و درخت زردآلو در اومد و زردآلوی اون درخت رو خوردید و وسط‌اش هسته‌ی زردآلو بود، معلوم می‌شه که اون هسته اولی هسته‌ی زردآلو بوده. این تعریف خیلی کامله اما کمی هم راستی‌آزمای‌اش سخته چون توی مرحله‌ی آخر برای این‌که بفهمید توی زردآلو هسته‌ی زردآلو هست یا نه باید بکاریدش و این چرخه تا آخر ادامه پیدا می‌کنه. اما جای نگرانی نیست. آدم بعد از این‌که یه مدت به این امر همت بگماره، کم‌کم شکلِ هسته‌ی زردآلو دست‌اش می‌آد. همین که قیافه‌اش رو ببینه می‌فهمه وسط هلو بوده یا زردآلو.

محصولِ ۱۳۹۶ تیر ۱۶, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

امامزاده‌ی از دست رفته

یه بار یه سیدی توی یه روستایی مُرده بود، براش یه سنگ قبر معمولی ساختند. سید دید این‌جوریه، یه شب به خوابِ تک‌تک اعضای ده رفت، هر پنج‌دقیقه یه نفر. نزدیک نماز صبح هم که شد رفت به خوابِ تک تکِ اعضای شورای اسلامی روستا که همه‌شون خواب مونده بودند برای نماز. اون‌جوری شد که فرداش همه با هم متفق‌القول حرکت کردند به سمت مزار با ضریحی که بر کول گرفته بودند و حمل می‌کردند و از کوه بالا می‌رفتند تا بر آرامگاهِ اون عزیزِ امامزاده‌ی از دست‌رفته نصب کنند. می‌خوام بگم احداث امامزاده خیلی هم هرکی‌هرکی و باری به هر جهت نیست. یه حساب کتابی داره دفتر دستکی داره. این‌طور نیست که فلون آقا از راه برسه بگه من سیدم من امام‌زاده‌ام ازش قبول کنند فوری سفارشِ ساختِ ضریح بدهند. بله، یه وقت هست یه سیدی از دنیا می‌ره و به خواب اهالی روستا می‌آد و خواب‌نما می‌کنه و کراماتی از خودش نشون می‌ده و بلخره یه جوری از نظر ثبوتی امام‌زاده بودنش مسجل می‌شه. اما این‌که شما نه بلدی به خواب کسی بری و نه معجزه‌ای تا حالا داشتی و نه دست رو سرِ کسی تا حالا کشیدی که شفا بگیره، بعد راست راست بیای بگی من امام‌زاده، این نشد که برادر من بلخره هر چیزی یه اصولی داره یه قواعدی داره.

محصولِ ۱۳۹۶ تیر ۱۵, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

منطق و مجازات

آیا کار غیر منطقی وجود داره؟ تعریف کار غیر منطقی چیه؟
آیا انسان غیر از منطق، ممکنه بر اساس چیز دیگه‌ای تصمیم‌گیری کنه؟ (مثلن بر اساس احساس). اگر بله، آیا تصمیم‌گیری بر اساس احساس کار خوبیه یا کار بدیه؟ آیا کسی که بر اساس احساس تصمیم‌گیری کرده رو می‌شه مواخذه یا محاکمه کرد؟
آیا اگر شما امروز کاری رو انجام بدید و فردا از انجام اون کار پشیمون بشید، کار دیروزِ شما غیرمنطقی بوده؟
به نظر می‌رسه همه‌ی کارهایی که ما انجام می‌دهیم منطقی هستند، منتها مبتنی بر منطق خودمون، نه منطق دیگران. شما وقتی دزدی می‌کنید، از نظر خودتون یک کار منطقی انجام داده‌اید، اما از نظر عُرف، کارتون غیرمنطقی بوده، یعنی منطق شما با منطق اکثر افراد جامعه ناسازگاره، برای همین مجازات می‌شید.
فقط یک حالت وجود داره که وقتی منطقِ شما با منطقِ بقیه یکی نیست مجازات نشید؛ وقتی که زورتون زیاد باشه!
بنابراین می‌شه نتیجه گرفت که کار غیرمنطقی در دو صورت مجازاتی نداره:
۱- انطباق با عرف جامعه (انطباق با منطق اکثر افراد جامعه)
۲- زورِ زیاد (کسی زورش به شما نمی‌رسه)

همون‌طور که می‌بینید منطقِ خوب و منطقِ بد نداریم. استدلال‌های سقراط الان منطقی به نظر می‌رسه، اما در زمانِ خودش چون این استدلال‌ها غیرمنطقی (و مغایر با عرف و منطقِ اکثر افراد جامعه بود) محاکمه و مجازات شد و نتیجه‌اش شد سر کشیدن شوکران.
پس نمی‌شه گفت کسی که مجازات می‌شه آدم بدیه، بلکه می‌شه گفت آدم بدشانسیه که در زمان و مکان بدی به دنیا اومده.

مطلب ویژه

فالون دافا

«فالون دافا»، به «فالون گونگ» نیز معروف است. روشی معنوی است که بخشی از زندگی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شده است. ریشه در مدرسه بودا دارد. ا...

counter.dev

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

Powered By Blogger

Google Reader

Add to Google
با پشتیبانی Blogger.