the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۳ تیر ۱۵, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

داستانِ قورباغه‌ای که نمی‌پرید

از کجا می‌شه فهمید یه قورباغه کره؟ پاسخ به این سوال ممکنه در نگاهِ اول ساده به‌نظر برسه، اما این‌طور نیست.

راه حل‌ها:

۱- به قورباغه می‌گیم بپر، اگر نپرید کره.
اشکالِ روشِ بالا اینه که ما نمی‌دونیم قورباغه چیزی شنیده یا نه

۲- به قورباغه می‌گیم نپر. اگر پرید کره.
اشکالِ روشِ بالا اینه که ما نمی‌دونیم قورباغه چیزی شنیده یا نه

۳- یه قرآن می‌آریم، به قورباغه می‌گیم «دست بذار روش، قول بده اگر گفتیم بپر و شنیدی بپری»
اشکالِ روش بالا اینه که قورباغه ممکنه بی‌دین و ایمون باشه و قسمِ دروغ بخوره

۴- با میکروسکوپ توی سوراخ گوشش رو نگاه می‌کنیم، اگر پرده نداشت کره.
اشکالِ روشِ بالا اینه که ما نمی‌دونیم قورباغه از کجا می‌شنوه. این‌که سوارخ گوش‌های آدم دو طرفِ سرشه دلیل نمی‌شه که برای همه این‌جوری باشه. شاید سوراخ گوش‌های قورباغه یه جای دیگه‌اش باشه. و شاید حتا گوش‌های قورباغه سوراخی نداشته باشه. ما که نمی‌دونیم.

۵- یه روش دیگه اینه که قورباغه رو با مربا می‌خوریم، اگه خوش‌مزه شد کره.

۶- یه روش دیگه اینه که پاهای قورباغه رو قطع می‌کنیم، بعد بهش می‌گیم بپر. اگر برگشت و با افسوس اول یه نگاه به پاهاش کرد بعد یه نگاه به ما، می‌فهمیم که می‌خواد بپره، ولی نمی‌تونه و کر نیست.
اشکالِ روشِ بالا اینه که ممکنه گوش‌های قورباغه روی پاهاش باشه. علتِ این‌که برمی‌گرده نگاه می‌کنه هم اینه که واقعن نمی‌فهمه برای چی پاهاش رو قطع کردیم.

۷- یه مسابقه‌ی سخت برای رسیدن به نوکِ برج بین قورباغه‌ها برگزار می‌کنیم و به‌عنوان تماشاچی مُدام حرف‌های ناامید کننده می‌زنیم. قورباغه‌ای که دست از تلاش نکشه و به نوکِ برج برسه قطعن کره.
اشکالِ روش بالا اینه که غیر انسانیه. مثلِ گاو بازی توی اسپانیا. با چه هدفی باید چنین مسابقه‌ای برگزار کرد؟ مگه فهمیدنِ این‌که یه قورباغه کره یا نه چه‌قدر ارزش داره که حاضریم به خاطرش دست به هر کاری بزنیم؟ به بازی گرفتنِ این حیواناتِ زبان بسته چیزی جز افول ارزش‌های انسانی نیست. دوستان، دکتر علی شریعتی در جایی گفته بود: «کار فکری به همان اندازه که انسان را می تواند در شناخت درست و دقیق یاری کند در شکلِ انحرافی‌اش ممکن است وی را حتی از یک عامی که خِرَدِ طبیعی و فطرتِ سالم دارد بیشتر دور سازد و آنچه را هست نبیند و آنچه را ببیند که نیست.»

از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد، بسيار متشكّريم.
خدانگهدار

از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه پاهامون درد نمی‌کنه آقا.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه مرتضی شبا زود می‌آد خونه.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه مجبور نیستی بری خونه‌ی مردم رخت بشوری.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه صدای تلفن رُ که می‌شنوم با نگرانی از خواب نمی‌پرم.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه مریضا اعتراض نمی‌کنند که من زیاد ازشون پول می‌گیرم.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه اتفاقی که اون شب افتاد خیلی اذیت‌ام نمی‌کنه.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه کسی رُ به اسمِ کوچیک صدا نمی‌زنم.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه علی آقا کتک‌ام نمی‌زنه.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه وقتی دیرتر از استاد می‌رم سرِ کلاس چیزی بهم نمی‌گه
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه هیچ کم و کسری نداریم
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه نشنیدم کسی جایی بگه فلانی همچین کاری کرد
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه برامون مهم نیست که شبا با شکم گرسته سر بر بالین بگذاریم، شاکریم به هر حال.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه از حرفِ کسی ناراحت نمی‌شم، خوش‌حال هم نمی‌شم راستیاتش. هیچی برام مهم نیست دیگه.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، با یه زخمِ کوچیک هم خونِ زیادی ازمون می‌ره آقای دکتر.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، یه صداهایی می‌شنوم که بقیه نمی‌شنوند.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، دیگه هر چی بهش می‌گیم گوش می‌ده. نه نمی‌گه.

محصولِ ۱۳۹۳ خرداد ۲۴, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

محدودیت، خداهای چندگانه و شیطان

یکی از مسایلی که هیچ‌وقت برای من حل نشده اینه که اگر چندین خدا وجود داشته باشند خدایی که فرستنده‌ی قرآنه لزومن نمی‌تونه قدرت‌مندترینِ خداها باشه. انسان موجودِ محدودیه، هم در بعدِ زمان و هم در بعدِ مکان. زمان و مکان تنها بعدهایی هستند که ما تا حدی از اون‌ها سر در می‌آریم و ممکنه هزاران بعدِ دیگه هم وجود داشته باشند که برای ما قابلِ درک نیستند. بنابراین اگر گفته بشه خدا ازلی و ابدیه، یعنی زمان و مکان محدودیتی برای خدا ایجاد نمی‌کنه، این به این معنی نیست که بعدی که برای خدا محدودیت ایجاد کنه وجود نداره. فرض کنید علاوه بر زمان و مکان، هزار تا بعدِ دیگه هم وجود دارند که خدا توی هیچ‌کدوم از اون‌ها محدودیت نداره. برای همین به خودش گفته «قادرِ مطلق». اما به نظرِ من این امکان وجود داره که بُعدِ هزار و یکمی وجود داشته باشه که خدا از اون بی‌خبره. یعنی خدایی که ما می‌شناسیم به این دلیل خودش رُ «قادرِ مطلق» نام نهاده که از وجودِ بُعدِ هزار و یکم بی‌خبره. فرض کنید کلن سه تا خدا توی هستی وجود داره. یکی که از همه قدرتمندتره (الف) دو تای دیگه خلق کرده (ج و د). خداهای ج و د از هم بی‌خبرند چرا که در بُعد هزار و یکم از هم جدا شده‌اند؛ و تداخلی هم با هم ندارند. مسئله اینه که اگر ما باید خدای «الف» رً بپرستیم، دور از عدالته که خدای «ج» کتابی برای آدم‌ها بفرسته و توی اون کتاب بگه فقط من رُ بپرستید و تنها از من یاری بجویید.

فرمود: از آسمان‌ها (و از صفوفِ ملائکه) خارج شو که تو رانده‌ی درگاهِ منی! (۷۷) و مسلما لعنتِ من بر تو تا روز قیامت خواهد بود. (۷۸) عرض کرد: پروردگار من! مرا تا روزی که انسان‌ها برانگیخته می‏شوند مهلت ده. (۷۹) فرمود تو از مهلت داده شدگانی. (۸۰) ولی تا روز و زمانِ معینی. (۸۱) گفت: به عزتت سوگند همه‌ی آنها را گمراه خواهم کرد (۸۲) - سوره‌ی ص

من اگر شیطان بودم و قسم می‌خوردم که همه‌ی انسان‌ها رُ گمراه کنم، به‌ترین کاری که به ذهن‌ام می‌رسید این بود که یه کتاب برای انسان‌ها بفرستم و از اون‌ها بخوام فقط من رُ بپرستند. و این کتاب رُ امضا هم می‌کردم: «این (قرآن) گفته‌ی شیطانِ رجیم نیست (۲۵) - سوره‌ی تکویر» و توضیح هم می‌دادم که امکان نداره چندین خدا وجود داشته باشند و من تنها خدا هستم: «خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده؛ و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می‌شد، هر یک از خدایان مخلوقاتِ خود را تدبیر و اداره می‌کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند. منزه است خدا از آن‌چه آنان توصیف می‌کنند (۹۱)» - سوره‌ی مومنون

میلادِ مُنجی

» آدم‌ها دو دسته‌اند: اون‌هایی که منتظرِ ظهورِ یک منجی هستند و اون‌هایی که نیستند. اون‌هایی که هستند تو کله‌شون این می‌گذره: امام زمان که بیاد بقیه‌ی آدم‌ها خوب می‌شن و زندگی به‌تر می‌شه. این دسته از آدم‌ها تغییری برای خودشون متصور نیستند. دسته‌ی دوم اون‌هایی هستند که نیازی به تغییرِ خودشون و دیگران احساس نمی‌کنند، برای اون‌ها همه چیز خوبه و زادروزِ منجی فرقی با بقیه‌ی زادروزها نداره.

» به‌نظر من اگر امام زمان ظهور کنه از سالِ آینده دیگه براش تولد گرفته نمی‌شه به دو دلیل. اول این‌که این تولدهایی که هرسال گرفته می‌شه فقط برای اینه که امام زمان ظهور کنه. دلیل دوم که مهم‌تر از دلیلِ اوله اینه که تولد گرفتن برای امام بدعتیه که توسط ایرانی‌ها پایه‌گذاری شده و هیچ سابقه‌ی تاریخی‌ای نداره. هیچ‌کس به‌یاد نداره مردمِ مدینه هر سال توی مسجد جمع شده باشند و برای پیامبر تولد گرفته باشند.

» یکی از اشتباهاتی که منتظرانِ ظهور می‌کنند اینه که فکر می‌کنند بعد از پیدایشِ امام زمان زمین تبدیل به بهشت می‌شه در صورتی که این‌طور نیست. بیش‌ترِ مردم از قدرتِ فهمِ کافی برخوردار نیستند و این چیزی نیست که پس از ظهور تغییر کنه. به عبارتِ دیگه تعداد آدم‌های احمق، پیش و پس از ظهور یکسانه و این چیزی نیست که به‌راحتی تغییر کنه مگر این‌که با ظهور معجزه‌ای رخ بده که هم از عقل دوره و هم از عدالت. پس برای نزدیک شدن به جامعه‌ی آرمانی تنها دو راه باقی می‌مونه: ۱- کارِ فرهنگی ۲- زور. انجامِ کار فرهنگی بعیده به نتیجه برسه به سه دلیل: یکی این‌که انسان میل به بی‌نظمی داره. دوم این‌که بیش‌ترِ آدم‌ها احمق هستند. و سوم این‌که کارِ فرهنگی در جاهایی که نیاز به تغییر احساس می‌شه (از جمله ایران) پاسخ‌گو نیست. بنابراین یک راه باقی می‌مونه: زور. استفاده از زور در کشوری مثلِ چین با جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر جواب داده و به‌نظر الگوی خوبی برای حکومت بر مردم می‌رسه.

حضرت

یکی از به‌ترین لحظاتِ زندگی یه معلم وقتیه که می‌بینه یکی از شاگردهای قدیمی‌اش به جایگاهِ اجتماعی خوبی دست پیدا کرده. مثلن دکتر یا مهندس یا خلبان شده. اما به‌نظرِ من شدیدترین لذت رُ توی این زمینه معلمِ کودکی‌های حضرتِ علی (ع) تجربه کرده. تصور کنید لحظه‌ای رُ که یک معلمِ بازنشسته داره توی کوچه‌های کوفه قدم می‌زنه و ناگهان با شاگردِ قدیم‌اش روبرو می‌شه که حالا برای خودش حضرت شده، حضرتِ علی؛ یعنی بالاترین مقامی که یه شاگرد ممکنه یک روز به‌ش دست پیدا کنه. چه لذتی می‌بره معلم از دیدنِ شاگردش در چنین لحظه‌ای. باید وصف‌ناپذیر باشه.

محصولِ ۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۹, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بی‌بی حکیمه

هیچ‌کدوم از آفریده‌های خدا بی‌حکمت نیستند. مثلن چند روز پیش داشتم با خودم فکر می‌کردم خدا چرا گوسفند رُ طوری نیافریده که بتونه تندتر از این بدوه. گوسفند چرا ان‌قدر آروم راه می‌ره؟ کمی که با خودم فکر کردم دیدم اگر گوسفند می‌تونست بدوه، الان چیزی از اسلام باقی نمونده بود. چرا؟ چون اگر گوسفند می‌تونست مثلِ اسب بدوه، امام حسین (ع) و یاران‌اش به‌جای اسب سوار گوسفند می‌شدند، بعدش توی ظهر عاشورا که تشنه بودند، از شیرِ گوسفند می‌دوشیدند و سیراب می‌شدند و انرژی می‌گرفتند و در جنگ پیروز می‌شدند و امام حسین (ع) شهید نمی‌شد و درنتیجه نهالِ اسلام آبیاری نمی‌شد و خشک می‌شد و از بین می‌رفت. و واقعن هم همین‌طوره. هیچ چیزی بی‌حکمت نیست. ما اول راهنمایی که بودیم یه معلم دینی داشتیم، می‌گفت هیچ فکر کرده‌اید اگر بینیِ ما دو تا سوراخ نداشت چی می‌شد؟ اون‌وقت دیگه نمی‌تونستیم نفس بکشیم و خشک می‌شدیم و می‌مُردیم. یا مثلن گوش‌مون به‌جای این‌که دو طرفِ سرمون باشه چرا توی دهن‌مون نیست؟ همه‌ی اینا حمکت داره آقا...

محصولِ ۱۳۹۳ فروردین ۱۳, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

رازِ هواپیمای گم‌شده

شما هم باید (باید) در خبرها شنیده باشید که قطعاتِ هواپیمایی که پیدا شده بودند متعلق به هواپیمای گم‌شده‌ی مالزی نبوده‌اند. شاید براتون جالب باشه که بدونید دانشمندان چگونه می‌فهمند آیا قطعات پیدا شده مربوط به هواپیمای گم شده هستند یا نه.

هر هواپیمایی که تولید می‌شه، روی بدنه‌اش یک شماره‌ی منحصر به فرد حک می‌شه. این شماره مثلِ اثرِ انگشته. هر هواپیمایی که از باندِ فرودگاه بلند می‌شه شماره‌ی بدنه‌اش به‌وسیله‌ی کاپیتان به برجِ مراقبت اعلام می‌شه و برجِ مراقبت هم اون شماره رُ گوشه‌ای یادداشت می‌کنه. به مُجَرَدِ این‌که هواپیما از صفحه‌ی رادار گم بشه، این شماره‌ی یکتا به تمام واحدهای امداد و نجات اعلام می‌شه و جستجو برای پیدا کردنِ قطعاتِ هواپیما آغاز می‌شه. شماره‌ی قطعاتی که چند روز پیش در اعماق اقیانوس هند پیدا شدند با شماره‌ای که هنگامِ بلند شدنِ هواپیما از زمین به برجِ مراقبت مخابره شده بود انطباق نداشت.


اما حقیقتِ امر چیزِ دیگری است

یکی از مشکلاتی که دانشمندان همواره با آن دست به گریبان بوده‌اند زنگ زدگیِ قطعاتِ هواپیما هنگام پرواز در هوای بارانی بوده است. شدتِ بارشِ باران در ارتفاعِ بیست هزار پایی از سطح زمین به قدری است که حتا رنگ کردن هم نمی‌تواند مانعِ زنگ زدنِ قطعاتِ هواپیما شود. بدین ترتیب دانشمندان همیشه به‌دنبالِ راهی بوده‌اند که جلوی خوردگیِ قطعاتِ هواپیما در هوای بارانی را بگیرند. جالب است بدانید هواپیمایی که گم شده است، نخستین نمونه از هواپیماهایی است که بدنه‌شان ضدِ زنگ ساخته شده. قطعاتِ این هواپیما از نوعِ خاصی از آلیاژهای نانوکربن ساخته شده‌اند که در برابرِ قطره‌های باران هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌دهند و در نتیجه هیچ‌گاه خیس نمی‌شوند. برای آزمایش این هواپیما که ساختِ شرکتِ بویینگ می‌باشد مسیری انتخاب شد که بیش‌ترین بارش را داشته باشد. در مسیر پروازیِ کوالالامپور - پکن، سالانه بیش از بیست هزار میلی‌متر باران می‌بارد که در نوعِ خود بی‌نظیر است. در روزِ پرواز، به خلبان دستور داده شده بود تا جایی که می‌تواند از میانِ ابرها حرکت کند. در این روز، به دلایلی نامعلوم، بادهای شدیدی از شرق به غرب وزیدن گرفت و همه‌ی ابرهای باران‌زا را با خود به سمتِ اقیانوسِ هند بُرد. خلبان هم هواپیما را به‌دنبالِ ابرها به سمتِ اقیانوسِ هند تغییر مسیر داد. عکسی که در زیر می‌بینید نشان‌دهنده‌ی مسیری است که هواپیما به دنبالِ ابرها رفته:


با توضیحاتی که داده شد باید فهمیده باشید وقتی یک قطعه از دریا گرفته می‌شود از کجا می‌توان فهمید مالِ این هواپیما بوده یا نه. همه‌ی قطعاتی که تا حالا از دریا گرفته شده‌اند خیس بوده‌اند. جستجوگران به‌دنبالِ قطعاتی هستند که خیس نشده باشند.

محصولِ ۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سنگ‌های شکسته

چه فرقی بینِ سنگی که امروز شکسته با سنگی که یک میلیون سال پیش شکسته وجود داره؟

هر کدوم از سنگ‌هایی که توی باغچه‌ی خونه‌ی ما هستند میلیون‌ها سال عمر دارند، اما چرا هیچ‌کدوم‌شون قیمتی نیستند؟
چرا یک مجسمه‌ی سنگی که دو هزار سال پیش ساخته شده دارای ارزش زیادیه، اما یک سنگِ معمولی ارزشی نداره؟
شاید یه دلیل‌اش این باشه که هر چیزی که فراوون باشه خودبه‌خود بی‌ارزش می‌شه. سنگی که توی باغچه هست هم اگرچه میلیون‌ها سال پیشینه داره، اما چون فراوونه ارزشی نداره.
خب پس باید کاری کرد که سنگِ توی باغچه متفاوت بشه. مثلن جوری تراشیده بشه که شبیهِ سرِ اسبِ یکی از سربازانِ هخامنشی بشه.
مجسمه‌های سنگی‌ای که شبیهِ آثار باستانی تراشیده شده‌اند توی مغازه‌ها زیاد پیدا می‌شن، اما باز هم به‌اندازه‌ی آثار باستانی ارزشمند نیستند. چرا؟
خب حالا فرض کنید دو هزار سال پیش، یه سفال‌گرِ هخامنشی یک کوزه می‌سازه، و پیش از این‌که کوزه رُ زیرِ خاک چال کنه یه سنگ هم می‌گذاره توی کوزه. دوهزار سال بعد یعنی سال ۱۳۲۱ هجری خورشیدی، کوزه‌ای از زیرِ خاک پیدا می‌شه که یک سنگ هم درون‌اش جای گرفته. کوزه ارزش‌مند به‌نظر می‌رسه، اما آیا سنگِ توش هم ارزشی داره؟
حالا فرض کنید سفال‌گر، پیش از این‌که سنگ رُ داخلِ کوزه بگذاره، کمی تراش‌اش بده و شبیهِ سرِ اسب‌اش کنه. دوهزار سال بعد یعنی سال ۱۳۲۱ هجری خورشیدی، کوزه‌ای از زیرِ خاک پیدا می‌شه که یک سنگ هم که به شکلِ سرِ اسب تراشیده شده درون‌اش جای گرفته. کوزه ارزش‌مند به‌نظر می‌رسه، اما آیا سرِ اسب هم ارزشی داره؟
سنگی که دستِ‌کم دو سه میلیون سال از عمرش می‌گذره، چه فرقی می‌کنه امروز تراشیده شده باشه یا دوهزار سالِ پیش؟

یه سوال دیگه هم دارم. روش‌هایی وجود داره که به‌وسیله‌ی اون‌ها می‌شه طولِ عمر یک سنگ رُ تعیین کرد (از راهِ محاسبه‌ی نیم‌عمر کربن و چیزهای دیگه‌ای که نمی‌دونم). اما آیا روشی هم وجود داره که بشه گفت یه سنگ چه زمانی شکسته شده؟ من اگر سنگی که از وسط نصف شده رُ به یک زمین‌شناس یا باستان‌شناس بدم، اون شخص می‌تونه به من بگه این سنگ چه زمانی از وسط نصف شده؟

محصولِ ۱۳۹۲ اسفند ۲۶, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

فرق انسان و حیوان (۴)

گوسفندها وقتی به جوبِ آب می‌رسند همگی می‌ایستند. اما به‌محضِ این‌که دو سه تا شون از روی جوب بپرند بقیه هم می‌پرند.
آدم‌های پیاده هم وقتی به چراغ قرمز می‌رسند همگی می‌ایستند. اما به‌محضِ این‌که دو سه تا شون پیش از سبز شدن، از چراغ رد بشن بقیه هم رد می‌شن.

اما در این پریدن و رد شدن تفاوتی وجود داره برای کسانی که می‌اندیشند. نپریدنِ گوسفندها از ترسه. ترس از ناشناخته بودنِ پیش‌آمدی که پس از پریدن رخ می‌ده. اما رد نشدنِ آدم‌ها از ترس نیست، از خجالته. خجالت از در میانِ شهری‌ها دهاتی به‌نظر رسیدن. یکی دو تا گوسفند که پریدند ترسِ بقیه‌ی گوسفندها می‌ریزه و می‌پرند. یکی دو تا آدم هم که رد بشن، خجالتِ بقیه‌ی آدم‌ها هم از بین می‌ره و همه رد می‌شن.

محصولِ ۱۳۹۲ اسفند ۱۳, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

لب‌های آقای سیلوِستِر

لب‌های راکی؛ لب‌هایی با شکلِ خاص که همیشه مورد توجهِ من بوده‌اند. برای همین اگر لب‌های کسی شبیهِ لب‌های ایشون بوده بی‌درنگ متوجه شده‌ام. من تا حالا فهمیده‌ام که آقای مهدی پاشازاده و محمد تقوی هم لب‌هایی شبیهِ لب‌های آقای راکی دارند. یکی از بازیگرهای زنِ سینمای ایران هم که اسم‌اش خاطرم نیست لب‌هایی به همین شکل داشتند. چند روز پیش به‌صورت اتفاقی عکسِ یک نفر دیگه رُ هم دیدم که لب‌های این‌چنین داشت. به لبِ این افراد در عکس‌های زیر دقت کنید:







آیا شما کس دیگری که لب‌های این‌چنینی داشته باشه می‌شناسید؟


مرتبط:
خاک‌سپاری
گوشه‌ی ذهن

محصولِ ۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آیا هدف تنها زاییدن است؟

سال‌ها پیش در میانِ صحبت‌های مادربزرگ و مادرم شنیدم که مادربزرگ‌ام می‌گفت: «زن وظیفه‌ای جز تولیدِ مثل نداره.» و مادربزرگ عزیزم جز این هم کاری نکرد. مهم‌ترین کاری که تا پیش از زمین‌گیر شدن و از دنیا رفتن انجام داد زاییدن و بزرگ‌کردنِ شیش تا بچه بود. البته او مهربان بود و به بچه‌هاش هم در بزرگ کردنِ بچه‌هایی که زاییده بودند کمک می‌کرد. او با این‌که برای‌اش حتمن سخت بوده، از من و بقیه‌ی نوه‌های‌اش هم وقتی بچه بودیم نگهداری می‌کرد. با این‌که این طرز از زندگی، یعنی اومدن و زاییدن و رفتن برای من آزار دهنده است، اما خوب که فکر می‌کنم می‌بینم من هم تا این لحظه از عمرم کاری مفیدتر از زاییدن انجام نداده‌ام. حتا نزاییده‌ام تا چیزی شبیه به خودم تولید کرده باشم. در واقع مادربزرگ‌ام خیلی خوش‌شانس بود که تونست در همین حد هم مفید باشه و من به روحِ بلندِ او درود می‌فرستم. او برای خودش هدف داشت، و به هدف‌اش هم رسید و با افتخار از دنیا رفت. اما من چی؟ دردِ ترس از نزاییدن همیشه همراه‌امه. وحشتِ از این دنیا رفتن بی‌این‌که چیزی زاییده باشم یا به کسی در زاییدن کمک کرده باشم آزارم می‌ده و کابوسِ روزها و شب‌های منه.

مطلب ویژه

فالون دافا

«فالون دافا»، به «فالون گونگ» نیز معروف است. روشی معنوی است که بخشی از زندگی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شده است. ریشه در مدرسه بودا دارد. ا...

counter.dev

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

Powered By Blogger

Google Reader

Add to Google
با پشتیبانی Blogger.