خواب
دو تا خوابِ بد دیدم
یکی پریشب بود. خواب بابابزرگم رو دیدم. بهم گفت ۳۰ مهر آخرِ دنیاست. من همهاش گریه میکردم، از روی استیصال.
بعد دیشب خواب دیدم خونهمون داره خراب میشه. انگار لولهها ترکیده بود. از همهی دیوارها آب میزد بیرون. خونه داشت خراب میشد. توی خواب یادم اومد قبلن هم این خواب رو دیده بودم. همین ساختمون یا ساختمون بغلیمون خراب شده بود. خیلی ناراحت بودم. بدترین احساسی رو که بشه تصور کرد داشتم توی خوب تجربه میکردم. وقتی از خواب پریدم گفتم خدا رو شکر، همهاش یه خواب بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون