خواب و تماس تبلیغاتی
امروز صبح یه خواب دیدم و عصر هم یه شرکت خدماتی با من تماس گرفت. اول تماس:
- آگهی بازرگانی: سلام
- من: سلام. بفرمایید
- ببخشید مزاحمتون میشم
- خواهش میکنم. بفرمایید
- من از فلان جا تماس میگیرم.
- بفرمایید
- شما توی تهران زندگی میکنید؟
- نه من شهرستان هستم.
- متاسفانه ما در حال حاضر توی شهرستانها خدمات نداریم
- من: اوهوم...
- تماسگیرنده: [سکوت]
- ممنون که تماس گرفتید
- خواهش میکنم. روز خوبی داشته باشید
- شما هم همینطور. خدانگهدار
خواب دیدم امتحان چهارگزینهای دارم میدم. نعنا هم بود. بهنظر میرسید همهی سوالها در زمینهی ادبیات هستند. سعی میکردم از روی دست نعنا تقلب کنم، اما حواسام بود مراقبها متوجه نشن. مدتی گذشت. رسیدم به سوالی در مورد ملکالشعرای بهار. پرسیده بود بهار به کدام یک از گزینههای زیر شبیهتر است؟ اما جالبه براتون بگم که گزینهها توی خیابون بودند! [صحنه عوض شد و من هم رفتم توی خیابون] چهارتا ماشین کنار خیابون پارک کرده بودند. سوال این بود که بهار به کدوم یکی از این ماشینها شبیهتره. یکی از ماشینها یک بنز قدیمیِ تر و تمیز بود و صاف پارک کرده بود. ماشین دوم یه وانتِ درب و داغون بود و کج پارک کرده بود. ماشین سوم و چهارم رو هم یادم نیست چی بودند. فکر کردم توی موبایلام جستجو کنم نام محمدتقی بهار رو، ببینم اصلن کی بوده، خصوصیاتاش چی بوده. اما ترسیدم این کارم تقلب محسوب بشه. دوباره برگشتم توی اتاقی که امتحان برگزار میشد. همه رفته بودند. با خودم گفتم چرا همه انقدر زود رفتهاند؟ نکنه وقت امتحان تموم شده باشه؟ به روی جلد دفترچهی سوالها نگاه کردم. یه جدول بود که تعداد سوالها و زمان پاسخگویی نوشته شده بود؛ ولی تصویر تار بود. تلاش کردم اعداد رو بخونم، اما نتوستم و از خواب بیدار شدم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون