به قدرِ کفایت
امروز سوار تاکسی شده بودیم. راننده با خانماش بود. داشت میرفت اسلامشهر ما رُ هم چون به مسیرش میخوردیم سوار کرد. وسط راه ازش خواستم اگر براش فرقی نداره از یه مسیر دیگه بره. اون بنده خدا هم قبول کرد. قبل از پیاده شدن اما گفتگوی عجیبی بینِ ما در گرفت:
من: خیلی ممنون. چه قدر شد؟
راننده: نمیدونم، هر چه قدر دادی.
من: بفرمایید (یه پنج هزار تومنی دادم)
راننده نگاهی به پشت و روی اسکناس انداخت و بعد از کمی مکث با صدای آروم پرسید: کم نیست؟
من: اووم... فکر میکنم کافی باشه
راننده: باشه (باشه نخواستیم)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون