the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

پول و طبقه‌ی کارگر

اگر دقت کرده باشید روی سکه‌هایی که بشر از اون‌ها برای داد و ستد استفاده می‌کنه یک عدد نوشته شده. مثلن روی سکه‌ی ۱۰۰۰ ریالی نوشته شده: ۱۰۰۰. این یعنی چی؟ یعنی این‌که این فلزی که سکه ازش ساخته شده و در دستِ شماست ۱۰۰۰ ریال ارزش داره. اما یکی از مشکلاتی که پول داره اینه که به طرزِ احمقانه‌ای وابسته به زمانه. یعنی این‌که عددی که روی سکه یا کاغذ نوشته شده، با گذشتِ زمان معنی ِ خودش رُ از دست می‌ده. فرض کنید نون ۱۰۰ ریال باشه. پس شما با یک سکه‌ی ۱۰۰ ریالی می‌تونید یک نون بخرید. اما چند سال بعد که نون می‌شه ۱۰۰۰ ریال، شما دیگه نمی‌تونید با این سکه‌ی ۱۰۰ ریالی نون بخرید. چرا؟ چون روی سکه نوشته شده ۱۰۰. توجه کنید که ارزشِ فلز ِ سکه‌ی ۱۰۰ ریالی با گذشتِ زمان افزایش پیدا کرده و به ۱۰۰۰ ریال رسیده، اما چون روی سکه هنوز نوشته شده ۱۰۰، دیگه نمی‌شه از این سکه استفاده کرد. یعنی بذارید این‌جوری بگم که: سکه‌ی ۱ ریالی هم که ۵۰ سال پیش ضرب شده، الان ممکنه ۱۰۰۰ ریال ارزش داشته باشه، اما چون روش نوشته شده «۱ ریال»، ارزشِ واقعیِ خودش رُ از دست داده.

یکی از راه‌های مقابله با این پدیده‌ی شوم، اینه که روی سکه و اسکناس چیزی نوشته بشه که همیشه معنی‌دار باشه. مثلن به جای ارزش، وزن و نامِ آلیاژ و کاغذی که در ساخت‌ِ اون‌ها به‌کار رفته نوشته بشه. نتیجه‌ی این کار چی می‌شه؟ این می‌شه که ارزشِ ِ دارایی‌های طبقه‌ی کارگر ِ جامعه دیگه هیچ‌وقت پایین نمی‌آد. فرض کنید یه کارگر هر ماه صد سکه‌ی یک گرمی از جنس ِ نیکِل حقوق می‌گیره و تورم هم جوریه که قیمت‌ها هر روز بالاتر می‌ره. روزی یک کارگر پس از مدت‌ها به نانوایی می‌ره و از نانوا می‌پرسه: آقا نان دانه‌ای چند؟ نانوا می‌گوید: نان دانه‌ای صد میلیون تومان. مردِ کارگر با خوشحالی دست در جیبش می‌کند و یک سکه‌ی نیکل بیرون می‌آورد و به نانوا می‌دهد. نانوا از همه جا بی‌خبر در مقام ِ اعتراض برمی‌آید که این سکه ارزشی ندارد و من در ازای این نان ۱۰۰ میلیون تومان از تو پول می‌خواهم. کارگر ِ طبقه‌ی متوسط که لبخندی ناشی از اطمینان و آرامش بر چهره دارد به نانوا می‌گوید: روی سکه چه نوشته؟ نانوا می‌گوید: نوشته یک گرم نیکل. کارگر می‌گوید: امروز نیکل، گرمی صد میلیون تومان است. این را می‌گوید و نان را بر سر سفره‌ی زن و بچه‌اش می‌برد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.