the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۱ مهر ۲۲, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

داشتن و خریدن

چند شب پیش اتفاقِ عجیبی برام افتاد. وقتی چشم‌هام رُ بسته بودم و داشت خوابم می‌برد مغزم شروع کرد به تولیدِ داده‌های تصادفی. یعنی همه جور چرت و پرتی بدونِ این‌که دستِ خودم باشه به ذهن‌ام می‌رسید. اما از این چرت و پرت‌ها یه پرسشِ معنی‌دار هم در اومد که به دستور زبانِ فارسی ربط داره. حالا این‌که چرا باید قبل از خواب یه همچین سوالی به ذهن‌ام برسه نمی‌دونم. رسید دیگه! سوالی که برام مطرح شد اینه:
داشتن و خریدن مگه هر دو تا شون فعلِ متعدی نیستند؟ (هستند؟) خب وقتی می‌گیم:
«می‌خواهم یک کتاب بخرم»
چرا در برابرش نمی‌گیم:
«می‌خواهم یک خانه بدارم»
و به جاش می‌گیم:
«می‌خواهم یک خانه داشته باشم»

چرا برای اون اولی می‌گیم «بخرم»، ولی برای دومی می‌گیم «داشته باشم»؟
اصلن چرا به جای اولی نمی‌گیم «می‌خواهم یک کتاب خریده باشم»؟
اگر «خریده باشم» عجیبه، پس چرا «داشته باشم» توی جمله‌ی دوم عجیب نیست؟
اگر «بدارم» عجیبه، پس چرا «بخرم» توی جمله‌ی نخست عجیب نیست؟

به نظرِ من وجودِ این‌جور چیزها در زبانِ فارسی نشون می‌ده که یه زمانی موجوداتِ فرازمینی به کره‌ی زمین رفت و آمد داشته‌اند. به عکس‌های زیر دقت کنید:



عکس فوق مربوط به جنازه‌ی یک سرنشین ِ بشقاب پرنده است (یوفو). همان‌طور که مشخص است تعدادِ انگشتانِ او در دو دست، همانندِ انسان ۱۰ عدد می‌باشد.

پس می‌بینید که خیلی هم بی‌ربط نگفتم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.