** زبان امروز **
ترجمه چند فعل فارسی به انگلیسی
زور زدن = push
پافشاری کردن = push
فشار دادن = push
هل دادن = push
ای بابا، همهاش که شد پوش!
the sad story of finding my lost curiosities over the years
ترجمه چند فعل فارسی به انگلیسی
زور زدن = push
پافشاری کردن = push
فشار دادن = push
هل دادن = push
ای بابا، همهاش که شد پوش!
به نظر شما میشه آدم تصمیم بگیره از یه چیزی دور بشه ولی وقتی ازش دور میشه بهش نزدیک بشه؟
به نظر من میشه. بگذارید براتون یک مثال بزنم. بعضی از کشورها توی دنیا هستند که به شیوهی جمهوری اسلامی اداره میشن، از جمله پاکستان، بنگلادش، موریتانی، ایران و چند تا کشور دیگه.
خب حالا شما یکی از این کشورها رو توی ذهنتون در نظر بگیرید.
گرفتید؟
فرض کنید این جمهوری اسلامی که شما در نظر گرفتید حکومتش فاسده. سرتاپاش فساده. ولی مردم آدمهای خوبیاند. حالا مردم در مواجهه با چنین حکومتی چی کار میکنند؟ معلومه، ازش فاصله میگیرند. میگن ما جمهوری اسلامی نمیخوایم. نمیخوایم نمیخوایم.
خب اینجا یک اتفاق خیلی مهم میافته. مردم حکومت رو یکجا نمیخوان. یعنی میگن اگر اسلامی اینه، ما اسلام رو هم نمیخوایم. ما اصلا دین رو هم نمیخوایم.
شاید این جمله به گوشتون خیلی آشنا باشه: «این آخوندا بهشت و جهنم رو برای ما درست کردن، خودشونم خوب میدونن که بهشت و جهنمی وجود نداره»
این جمله خیلی خطرناکه. معنیاش اینه که چون آخوندها دروغ میگن، پس در مورد بهشت و جهنم هم دارن دروغ میگن و بهشت و جهنمی وجود نداره.
آخوند دروغ میگه دیگه درسته؟ پس وقتی میگه بهشت و جهنم وجود داره، پس آی مردم! مطمئن باشید که همچین چیزی وجود نداره!
نتیجهی این فاصله گرفتن چی میشه؟ ریزش در باورها و اعتقادات. جامعهای که مردمش به هیچ عقوبتی باور ندارند و هر کاری که به نفعشون باشه رو انجام میدن. با خودشون میگن: اگه من نخورم آخونده میخوره، پس بذار من ببرم. بخور تا نخورنت!
در چنین جامعهای، مردم همینطور که انزجار خودشون رو از فساد اعلام میکنند و از اون فاصله میگیرند، هر روز به فساد و تباهی نزدیکتر میشن.
پس ما با ذکر یک مثال دیدیم که میشه همونطور که از چیزی فاصله میگیریم در اون چیز غرق هم بشیم.
تا حالا فکر کردهاید ما چهقدر از کو غلط استفاده میکنیم؟ کو یعنی چی؟ یعنی کجاست. بعد ما میآیم یه ش به آخر کو اضافه میکنیم میشه «کوش؟»، که باز هم یعنی «کجاست؟». بعد دوباره یه ش به آخرش اضافه میکنیم میشه «کوشش؟» که باز هم یعنی «کجاست؟».
کوش = کو آن = آن کجاست = کجاست
کوشش = کو آن آن = آن کجاست آن = کجاست
حالا اشتباهمون رو ادامه میدیم:
کوشم؟ = من آن کجایم؟ = کجایم من؟
کوشی؟ = تو آن کجایی؟ = کجایی ت؟
کوش
کوشیم؟ = ما آن کجاییم؟ = کجاییم ما پس بابا؟
کوشید؟ = شما آن کجایید؟ = کجایید بابا بیاید دیگه
کوشند؟ = کوشن؟ = آنها آن کجایند؟ = کجان پس؟
پس نتیجه میگیریم که ش اضافه است. درستاش اینه:
کوم؟ = کجایم؟
کویی؟ = کجایی؟
کوش؟ = کجاست؟
کوییم؟ = کجاییم؟
کویید؟ = کجایید؟
کویند؟ = کوعن؟ = کجایند؟
در پایان با شعری زیبا از حضرت مولانا در همین زمینه این مطلب رو به پایان میرسونیم:
بس بگفتم کو وصال و کو نجاح
بُرد این کو کو مرا در کوی تو
جست و جویی در دلم انداختی
تا ز جست و جو روم در جوی تو
یه نکتهی جالبی که در مورد بازیگران سینما و تیاتر و تلویزیون و رادیو وجود داره اینه که این آدمها بازیگر نیستند، خودشون هستند!
برای این گفتهام شاهد هم دارم.
اولین شاهد آقایی محمد بحرانی، بازیگر نقشهای گوسفند در کلاهقرمزی و جنابخان در خندوانه که بدون اینکه قصد داشته باشه نقشی بازی کنه گاهی در برخی برنامههای تلویزیونی هم ظاهر میشه. اگر دقت کنید این آدم وقتی بدون نقش بازی کردن صحبت میکنه همون گوسفنده، همون جنابخانه، خیلی فرقی با نقشهایی که بازی میکنه نداره. به عبارت دیگه این آدم در نقشهایی که بازی میکنه خودشه.
شاهد دوم آقای محسن تنابنده در پایتخت. واقعا تماشای این آدم در نقش نقی معمولی لذتبخشه، بسکه طبیعی و خودمونی بازی میکنه! حالا یه نگاهی بندازید به نقش بازی کردن این آدم در سایر فیلمها و سریالها. آیا نقی معمولی رو در همهی اونها نمیبینید؟ بله میبینید، چون این آدم نقش بازی نمیکنه. خودشه!
چند تا مثال دیگه براتون بزنم؟ نوید محمدزاده. خداییش شما تو بازی این آدم توی فیلمهای مختلف فرقی میبینید؟ یه آدمِ زیرپوشی که توی همهی فیلمها یا معتاده یا داره بقیه رو کتک میزنه.
خیلی از اینها هم بازیگر نبودنشون وقتی بیشتر مشخص میشه که توی برنامههای تلویزیونی بهعنوان مهمان یا مجری شرکت میکنند.
منظورم از گفتن اینها این بود که این سوال رو در ذهنِ شما ایجاد کنم که آیا بهکارگیری لفظِ هنرمند در مورد این آدمها کار درستیه به نظر شما؟
یکی از خوابهایی که زیاد میبینم اینه که از زیر پوستم یه چیزی در میآرم. دیشب خواب دیدم یه جای پام برجسته و قرمز بود. دست زدم بهش، دیدم یه چیزی توی پامه. دو طرفش رو فشار دادم، نوکِ یه شیشهی شکسته از پام زد بیرون. با دست گرفتمش و کشیدمش بیرون. یه شیشهی شکستهی ده سانتی پوستِ پام رو شکافت و از توی گوشت اومد بیرون. چند نفر هم دور و برم بودم. توی خواب یادم اومد که این صحنه رو قبلن هم توی خواب دیدهام؛ دقیقن همین صحنه رو! براشون تعریف کردم. همه تعجب کرده بودند.
خرمای صادراتی ایران
حتما شما هم این جمله رو روی جعبهی خرماهایی که داخل ایران فروخته میشن دیدهاید. آیا تا حالا از خودتون پرسیدهاید که این جمله و جملات مشابه روی محصولاتِ دیگه چه معنیای داره؟
این جمله یعنی اینکه ایرانیها به خودشون میگن: از اون خرماهایی که بهترین کیفیت رو دارند و به کشور چشم آبیها صادر میکنیم به شما هم داریم میدیم. یعنی در واقع ایرانی داره سر خودش به خاطر چیزی که مال خودشه منت میذاره! از این دردناکتر، احمقانهتر و حقارتآمیزتر چیزی داریم؟ چی شد که ایرانی به اینجا رسید؟
وبلاگ اندیشههای کوچک ناآرام رو بهروز کردم
https://naaraam.wordpress.com
به تاریخ دو مطلب آخر نگاه کنید. عبا و پدر. چهقدره؟
۱۶ سال!
برای مغرور دو تا کلمه وجود داره.
اولین کلمه proud است و معنی مثبت داره؛ یعنی کسی که سرشار از غروره و اشک در چشمهاش حلقه زده!
اما برای اینکه بگیم فلان شخص آدمه مغروریه، باید از کلمه arrogant استفاده کنیم. مثلا وقتی بخواهیم بگیم امباپه آدم مغروریه. یا مثلا گریزمان آدم مغروریه.
یکی از بدبختیهای ما ایرانیها اینه که ترکیه رو از خودمون بالاتر میبینیم.
خودِ ترکها از ترکیه فرار میکنند میرن کشورهای دیگه، بعد ما میریم توی ترکیه ملک و املاک میخریم.
بدبخت نیستیم؟
ترکیه چی داره؟ وقتی مردم میرن استانبول چی کار میکنند؟ میرن میدان تقسیم، راستِ خیابون استقلال رو میگیرند میرن تا پاییناش. یه ساندویچ دونر میخرند با چهار تا لباس و شلوار. دیگه چی داره ترکیه؟ هیچی.
این همه ایرانیها از آنتالیا تعریف میکنند، خداییش تاحالا یه بار شده پاشید برید آنتالیا ببینید چه خبره؟ بهخاطر ساحلش ازش تعریف میکنید دیگه درسته؟ من رفتم یه بار. واقعا ساحلش تعریف چندانی نداره. اگر برای دید زدنِ مردم میرید، که خودِ ترکها با حجاب کامل میرن توی آب شنا میکنند. اگر برای نوع ساحلش بهبه و چهچه میکنید، که ساحل آنتالیا شنی نیست، ماسهایه. ساحل ماسهای زیر آفتاب انقدر داغ میشه که نمیشه روش راه رفت. یعنی اگر مقایسه هم بکنیم سواحل جنوب ایران از نظر شنی بودن و شفافیت آب یک سر و گردن از بقیه سواحل دنیا جلوترند. اگر برای مشروب خوردن و کثافتکاری با آنتالیا حال میکنید، که توی ایران هم میتونید این کارها رو بکنید. آنتالیا چرا؟ به خاطر چال و چولهی آسفالت و کثیف بودن خیابوناش؟ به خاطر سگهای ولگردش؟ به خاطر چیش؟
حالا ترکیه فقط یک مثاله. چرا ما بقیه جاهای دنیا رو از خودمون بالاتر میدونیم؟ چطور میشه این جهل رو درمان کرد؟
چند روز پیش فرصت کردم و فیلم شکار رو تا انتها دیدم. بههمین منظور تصمیم گرفتم نقدی بر این فیلم بنویسم. این اولین باره که برای یک فیلم آشکارا نقد مینویسم، بنابراین ممکنه کاستیهایی داشته باشه که به بزرگی خودتون میبخشید.
در این فیلم پرویز پرستویی نقش احمد رو بازی میکنه که یک راننده کامیونه و داره گوشت میبره تهران. زنش هم پابهماهه و هر لحظه ممکنه بزایه.
«فالون دافا»، به «فالون گونگ» نیز معروف است. روشی معنوی است که بخشی از زندگی میلیونها نفر در سراسر جهان شده است. ریشه در مدرسه بودا دارد. ا...