من خودم هستم
میگن بعضی آدمها خودشون نیستند. مُردهاند اما بدل دارند. بدلی که خیلی شبیهشونه و ما نمیتونیم بفهمیم اینی که الان زنده است خودِ اونیه که پارسال زنده بود، یا بدلشه که الان زنده است. اما من میدونم که خودم هستم. بعضی وقتها که خونِ کمی به مغزم میرسه چشمهام برای سه ثانیه سیاهی میره و سرم گیج میره. اینجور وقتها باید سرِ جام بایستم تا شرایط خیلی سریع به حالت عادی برگرده و اتفاقن بر هم میگرده. اما بدلام که اینجوری نیست؛ اینجوریه؟
در واقع روزی که چشمهام سیاهی نره و دستهام رو بهدیوار نگیرم روزیه که شما میتونید ادعا کنیم من مُردهام و بدلام جای من رو گرفته. اما فعلن شاد نباشید. دستهای من به دیواره.