شش ماه و ده روز
یک بار در یکی از جادهها یک تابلوی تبلیغاتی بهمدت شش ماه و ده روز اجاره کردم. اما از آنجایی که به صاحب تابلو اعتماد نداشتم به او گفتم نصف پول اجاره را حالا میدهم، و باقیاش را بعد از شش ماه و ده روز وقتی که خواستی تبلیغ من را جمعآوری کنی به تو میپردازم. صاحب تابلو که مرد دانایی بود ابتدا شرط من را پذیرفت اما بعد کمی با خودش فکر کرد و گفت: «اگر بعد از شش ماه و ده روز باقیماندهی اجارهات را نپرداختی چه؟». من هم بعد از کمی درنگ و لختی اندیشیدن در پاسخ گفتم: «اشکالی ندارد، اگر باقی اجارهات را ندادم تو هم تبلیغ مرا پایین نیاور». مرد به زیرکی من آفرین گفت و به ملازماناش دستور داد تا پیدا شدن یک سرپناه مناسب، جایی برای خوابیدن و از میوهها و خوراکیها هر آنچه را که لازم دارم در اختیارم قرار دهند.