چند روز پیش فرصت کردم و فیلم شکار رو تا انتها دیدم. بههمین منظور تصمیم گرفتم نقدی بر این فیلم بنویسم. این اولین باره که برای یک فیلم آشکارا نقد مینویسم، بنابراین ممکنه کاستیهایی داشته باشه که به بزرگی خودتون میبخشید.
در این فیلم پرویز پرستویی نقش احمد رو بازی میکنه که یک راننده کامیونه و داره گوشت میبره تهران. زنش هم پابهماهه و هر لحظه ممکنه بزایه.
از اون طرف آقا مصطفی با بازی خسرو شکیبایی نقش یک تروریست اهل شیراز رو بازی میکنه که میزنه مجسمه شاه رو منفجر میکنه و به زور انقدر کنه بازی در میآره تا موفق میشه سوار کامیون احمد بشه و فرار کنه. کمکم احمد از مصطفی خوشش میآد و اینجور به مخاطب القا میشه که مصطفی با اینکه تروریسته ولی آدم خوبیه چون یه کتاب حافظ توی کیفش داره.
قبل از این ماجرا ساواکیها اول به احمد شک میکنند و دستگیرش میکنند ولی بعد از اینکه میفهمند یوله ولش میکنند بره. (یول = شاسکول)
کسی که مامور میشه مصطفی رو دستگیر کنه کسی نیست جز دکتر رضایی با بازی عنایت بخشی. آخر فیلم دکتر رضایی با هلیکوپتر راه میافته توی بیابون دنبال این دو نفر. از قضا کامیون اینها هم توی شن گیر میکنه و مصطفی ول میکنه میره؛ و قبل از رفتن به احمد میگه اگر گرفتنت بگو من با تهدید مجبورت کردم سوارم کنی.
خلاصه دکتر رضایی با هلیکوپتر میرسه بالا سر کامیون و میشینه. ولی میبینن فقط احمد هست و از مصطفی خبری نیست. دکتر رضایی از احمد میپرسه مصطفی کجاست؟ اینجاست که دیالوگ طلایی فیلم از زبون احمد جاری میشه: «من نمیفهمم شماها چی میگین. ولی میدونم که، اون یه مرد بود!» دکتر رضایی هم بعد از اینکه چند قدم از احمد دور میشه وای میسته و میگه: «خوبه… پس ما دنبال یه مرد هستیم!»
دکتر رضایی از احمد میپرسه حالا از کدوم طرف رفت؟ احمد هم راستش رو میگه و میگه این ور.
فیلم پایان خوشی داره. دکتر رضایی یه خورده دیگه که پرواز میکنه میرسه به مصطفی و بهش شلیک میکنه و سوژه رو به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت میرسونه.
از دیگر عوامل این فیلم میشه به آقایان علی پروین (مامور ژاندارمری) و حسن روشن (بازداشتی) اشاره کرد. اما من هرچی فیلم رو مرور کردم نفهمیدم کجای فیلم بازی کرده بودند.
نکتهی دیگه اینکه مسئول برق این فیلم آقای کریم جهانبخش سفیدکمر نبود. معلوم نیست این فرد از چه سالی مسئولیت برق فیلمها رو بهعهده گرفته.
یکی از سوتیهای این فیلم در مورد قرآنیه که نمایش داده میشه، قرآن مربوط به دوران کودکیه مصطفی میشه، اما روش آرم جمهوری اسلامیه:
نکتهی جالب اینه که جای نقش مثبت و منفی در این فیلم به مرور زمان عوض شده. یعنی ممکنه اگر امروز این فیلم در سینماهای ایران به نمایش در بیاد تماشاچیان در برخی صحنهها برای دکتر رضایی دست بزنند. عجیبه نه؟
در پایان باید یادی کنیم از موسیقی متن بینظیر این فیلم، اثر استاد بابک بیات، که با روح و روانِ آدم بازی میکنه! چهقدر حیفه که چنین استعداد بینظیری در سن ۶۰ سالگی از دنیا رفته. واقعا صد حیف و صد افسوس! از جمله آثار هنری ایشون میشه به آهنگسازی برای ترانهی خوانندههایی چون عارف، شاملو، داریوش، ابی، گوگوش، ستار، لیلا فروهر، معین، محمد اصفهانی و خیلیهای دیگه، و ساخت موسیقی متن برای بیش از ۷۵ فیلم نام برد.