the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۵ آذر ۱۴, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

چهل و پنج کیلو

من بیش‌ترِ بیماری‌هام رو موقع رانندگی می‌فهمم که دارم. مثلن یه بار دنده عقب نمی‌تونستم برم، فهمیدم گردن‌ام درد می‌کنه. یا یه بار که فرمون رو نمی‌تونستم با یه دست محکم بگیرم و مجبور بودم دو دستی بگیرم‌اش فهمیدم چربی‌ام بالاست برای همین دست‌ام کرخت شده بود. من یه زمانی وقتی باهام حرف می‌زدند چُرت می‌زدم. همکارها به‌م می‌گفتند فلانی از کدوم پارک می‌گیری جنس‌ات رو؟ می‌گفتم بابا به خدا من چیزی نمی‌زنم. خدا پدر مادر یکی از مهندس‌ها رو بیامرزه نبض دست‌ام رو گرفت به‌م گفت بدبخت تو چربی داری! دیگه رفتم آزمایش چکاپ دادم دیدم چربی‌ام هفتصده. نرمال‌اش صد و بیسته انگار. دکتر می‌گفت رگ‌هات باید می‌ترکید با این‌همه چربی. از اون موقع من دیگه ماهی یه بار دارم می‌رم آزمایش کامل می‌دم. آزمایشگاه‌ش خیلی خوبه مالِ تامین اجتماعی هم هست رایگان در می‌آد برام. یه بار یه نفر اومده بود بیمارستان خیلی سبک بود، مثلن بگم شاید چهل و پنج کیلو بود ولی چربی داشت! اون‌جا بود که فهمیدم چربی به چاقی و لاغری ربطی نداره. پسرعمه‌ی دامادمون یه بار پشت‌اش درد می‌گیره. بعد از دو ساعت می‌گه آخ آخ مُردم. و می‌میره. دکتر می‌گفت چون چربی‌اش بالا بوده خون جریان پیدا نکرده برای همین مُرده. بنده خدا دو تا بچه‌ی شش ساله و هشت ساله هم داشت. کار و بارش هم گرفته بود. تازگی‌ها رفته بود ترکیه آرماتوربندی می‌کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.